کنش کروبی، کریمانه یا نانجیبانه؟
باید نامه کروبی را کنشی کریمانه در مقابله با استبداد حاضر دانست، نجابتی در مقابل نانجیبی خامنهای که به گذشته او بر نمیگردد و ریشه قدرتش را به زیر سوال نمیبرد و ازسوئی باز هم بواسطه همان نجابت، کروبی از امام خود دراینجا نیز به خوبی یاد میکند! و به درستی خامنهای را نتیجه طبیعی عملکرد آقای خمینی نمیبیند
برای تحلیل و ارزیابی دقیق ترانگیزه آقای مهدی کروبی از نگارش نامه اخیروی که مخاطب مشترک آن رئیس جمهور و رهبری نظام بودهاند، باید اندک نظری به گذشته انداخت، چه از بعد سوابق عملکرد آقای کروبی و چه ازاین دیدگاه که سوابق نامه نگاریهای نقادانه رسمی در جمهوری اسلامی به کجا برمی گردد.
اما پیش از هر چیز ابتدا باید تعریفی از این کنش کروبی داشته باشیم، به عبارت دیگر باید دید مفهوم این نامه چیست، حرکتی استراتژیک است یا عملی تاکتیکی ویا برخوردی ایمانی (ایدئولوژیک) محسوب میشود که به تعبیری از آن به عنوان یک فریضه دینی در باب احقاق حق نیز یاد میشود.
البته صرف نظر ازآنکه چه تعریفی از حرکت ایشان در انتشاراین نامه داشته باشیم و یا چه انگیزهای را عامل اصلی آن بدانیم، بدون تردید نفس عمل ایشان در شکست سکوت و برخورد صریح و شفاف با راس هرم قدرت قابل ستایش است و از این لحاظ شخص وی در خور تقدیر، اما از سوی دیگر بدون تعریف کنش اخیر ایشان و واکاوی چرائی آن نمیتوان به استنتاجی درست دست یافت و از طرف دیگر کارآئی این عمل ایشان را مورد بررسی قرار داد، بنابراین ابتدا به این مبحث میپردازیم.
مواضعی تاکتیکی یا موضوعی استراتژیک؟
اگر به نامه آقای کروبی و سبک نگارش وی توجه دقیق تری بنماییم در مییابیم که برخورد ایشان بیشتر سیاسی بوده تا ایدئوژیک و حرکت سیاسی وی هم در این مورد بیش از هرچیزیک نوع تاکتیک بوده تا روش راهبردی، برای آنکه آقای کروبی در یک مقطع خاص زمانی که وضعیت موجود است به این حرکت اعتراضی، البته به درستی و موجه میپردازد، از طرفی اگر نقد صریح ایشان را بر راس هرم قدرت برخوردی دینی یا به تعبیردیگر ایدئولوژیک بدانیم آنگاه میتوان گفت که واکنش وی موضعی استراژیک هم بوده است چرا که عقاید ایمانی یا ایدئولوژیک هم خود یک نوع تلقی راهبردی است و لزوما به سیاست ربطی ندارد.
اما چرا کنش کروبی را نمیتوان استراتژیک به حساب آورد؟ مهدی کروبی سابقه چهار دوره نمایندگی مجلس شورای اسلامی را در کارنامه خود دارد و مهمتر از آن ریاست مجالس سوم و ششم را عهده داربوده است واگرچه درمقاطعی برخوردهای نقادانهای داشته است اما هیچگاه با قدرت ولایت فقیه و شخص فقیه مواجهه جدی نداشته و برعکس همواره سعی میکرده که مواضع خود را از این نوع ماجراجوییها مبرا نماید، در زمان آقای خمینی هم که تکلیف مشخص بود ایشان اصلا اعتقادی به ستم کاری و جور به نام اسلام بر علیه هرگونه مقاومتی منتقدانه از سوی او نداشته است.
به عبارت دیگر ایشان هیچگاه دارای استراتژی ایستادگی و مقاومت مشخصی تا پیش از حوادث انتخاباتی ۸۸ که منجر به جنبش سبز شد نبوده، منظور فقدان یک موضع راهبردی از دیدگاه سیاسی یا ایدئولوژیک از سوی ایشان میباشد، بنابراین حرکت اخیرکروبی در نامه نگاری شجاعانه به هرانگیزه احتمالی که باشد ومتعاقبا به آن خواهیم پرداخت، به نظر میرسد که تحرکی تاکتیکی و البته در جای خود با ارزش و قابل تامل است چرا که نفس اعتراض به فزون طلبیها و انحصارگریهای رژیم ولی فقیه به هر دلیل و ازهر طرف که باشد با ارزش است و در خوراهمیت.
نهایتا تعریفی که از کنش کروبی میتوان داشت این میباشد که نامه وی اعتراضی است به ولی فقیه دربه زیر سوال کشیدن موجودیت آقای خامنهای و نهادهای ناهنجار قدرت که به او متصلاند و هستی و بقای اورا در قالب سکاندارستم نظام جمهوری اسلامی تضمین میکنند و البته در ازای این خوش خدمتی به مقام رهبری از مزایایی برخوردارمیشوند که باعث میشود متقابلا انگیزههایشان را درخدمت به خامنهای تقویت نماید و بدیهی است که در چنین نظامی اعتراض به فساد و حتی انتقاد به نظام محلی از اعراب ندارد و هر منتقدی صاحب نظر جایگاهش کنج زندان خواهد بود بطوری که شاهدیم.
انگیزه اعتراض کروبی
آقای کروبی چند مقصود را به عنوان نتایج این نامه نگاری دنبال میکند:
اولا: با گذشت بیش از شش سال ایشان به همراه آقای میرحسین موسوی و همسرش خانم رهنورد هم چنان در حصر بسر میبرند بدون آنکه برخورداراز دادگاهی حتی ناصالح در رسیدگی و بررسی اتهامات ساختگی خود باشند، این در حالی میباشد که البته بر همگان روشن است که انگیزههایی که رژیم و آقای خامنهای را واداشته تا این رهبران جنبش اعتراضی مردم ایران را از فردای نمایش انتخاباتی سال ۸۸ تا کنون در حبس و حصر نگهداری نماید بیاساس، مضحک والبته ازسرخودکامگی است که ازمولفههای تعریف نظام ولی فقیه میباشد وطبعا این مهم برفردی چون کروبی مبرهن اما آقای کروبی به این نتیجه رسیده که سکوت چه بسا باعث شود که سرنوشت منتقدانی بزرگ چون مرحوم آذری قمی در انتظارشان باشد، بنابراین با شکست آن آقای کروبی چیزی را از دست نخواهد داد اگرچه دست یابی به نتیجهای دلخواه هم ممکن به نظر نمیرسد.
ثانیا: کروبی میخواهد به حسن روحانی یاد آور شود که بخشی از وعدههای انتخاباتیاش چه بوده است، بدیهی است که نه مردم ایران بویژه آنانی که به روحانی رای دادهاند ونه آقای کروبی میتوانند دو شعار کلیدی انتخاباتیاش را که بهبود وضیت معیشتی مردم بوده و رفع حصر به فراموشی سپرند اگرچه کروبی ظاهرأ در نامهاش یاد آورمی شود که از روحانی نه طلب رفع حصردارد و نه این کار را در اختیار او میداند.
به نظر میرسد که کروبی حامل این پیام به روحانی است که وعدههای انتخاباتیاش را فراموش نکند و با بیان اینکه موضوع حصر به قوه قضائیه مربوط میشود و در اختیار رئیس جمهور نمیباشد (آنچه که در سال گذشته روحانی در پاسخ به خبرنگاری این گونه سکوت خود را در مورد آزادی رهبران جنبش سبز توجیه نموده بود.) رئیس جمهور از وظیفه خود شانه خالی نکند.
ثالثا: با انتشاراین نامه بویژه مورد خطاب دادن حسن روحانی کروبی میخواهد این اصل را به عنوان هشداری به روحانی یادآورشود که وی به بهانه محدود بودن اختیارات رئیس جمهوری نباید و نمیتواند در مقابل تمامیت خواهیهای خامنهای سکوت نماید، در آنجایی که به عنوان یک نمونه به رئیس جمهور یادآور میشود که:
«در رژیم فاسد گذشته از شعبان جعفری در ۲۸ مرداد ۳۲ و ۱۵ خرداد ۴۲ استفاده گردید ولی در این حاکمیت هرروز در سرتاسر کشور از این دست اوباشها برای حمله به بیوت مراجع تقلید، رجال منتقد مذهبی و سیاسی، سفارتخانهها، مراکزعلمی و هنری به نام ارزشها استفاده میگردد.»
مهدی کروبی دراین نامه سرگشاده صراحتا روحانی را به درک حساسیت خطیرمسئولیت وی به عنوان رئیس قوه مجریه فراخوانده آنجا که در بخشی از نامه آورده:
«از شما میخواهم براساس تکلیفی که قانون اساسی و مردم به عهدهتان گذاشتهاند، از حاکیمت مستبد بخواهید تا دادگاه علنیام مطابق اصل ۱۶۸ قانون اساسی ولو با ترکیب موردنظر ارباب قدرت را تشکیل دهد.»
بطورمسلم روحانی درجایگاه رئیس جمهور نمیتواند دگربارمتوسل به این توجیه شود که حتی تذکر به تشکیل دادگاه اگرچه ناصالح صرفا در اختیار قوه قضائیه است! زیرا بطور بدیهی تفاوت است بین مسئولیت تشکیل دادگاه که از امور آن قوه میباشد تا یادآوری به برپایی آنکه طبعا در توان حداقلی رئیس جمهور و این تنها چیزی است که به درستی آقای کروبی از او خواسته تا به عنوان کمترین حق شهروندی برای فردی که به بهانههای واهی در شرایط خاص سنی ومشکلات سلامتی در حصر بسر میبرد انجام دهد.
در چرایی شکست سکوت کروبی در این مقطع زمانی
به نظر میرسد که مهدی کروبی به واسطه دلایلی ازاین دست در این برهه از زمان پس از سالها سکوت زبان به ناله میگشاید:
اولا: آقا ی خامنهای در آستانه سال نو طبق معمول به صحرای کربلا میزند و باردیگر رهبران جنبش اعتراضی ۸۸ را مورد حمله قرار میدهد و از آنان به عنوان نانجیبان یاد میکند، این سخن تکراری ونخ نمای خامنهای اما این بار باعث خروش کروبی میشود، واکنش او به زیاده طلبی قدرت مابانه خامنهای باعث میشود تا دگربار به رهبرنظام یادآور شود که اصل نجابت و نانجیبی درکجا ریشه دارد، کروبی به درستی در پاسخ اتهامات و انگهای خامنهای در نامه سرگشادهاش به روحانی اما با خطاب اصلی به رهبر به او یادآور میشود که مسئولیت چه فساد و بلوایی را باید پذیراباشد آنجا که خامنهای را مسئول اصلی پیداش مفاسد منتسب ومنتهی به احمدینژاد میخواند، او در بخشی از نامهاش میگوید:
«فاسدترین دولت پس از مشروطیت به نام انقلاب اسلامی رقم خورد.»
این مقایسه آقای کروبی درباره دوران احمدینژاد با زمان پهلوی و پیش از آن هم هولناک است و هم قابل تامل، به ویژه اگربخواهیم به ریشه ظهور امثال احمدینژاد در دوره پسا انقلاب بپردازیم.
ثانیا: انتخابات اخیر مجلس شورا و خبرگان تلنگری دیگر میشود تا کروبی سکوت خود را رسما به نامهای اعتراضی تبدیل نماید از این روست که کروبی مینویسد:
«بررسی مجدد صلاحیت منتخبان، بدعتی است خطرناک که صد البته دولت و مجلس نباید تن به این فعل غیرقانونی دهند، زیرا اعتبار نماینده بر عهده نمایندگان است نه شورای نگهبان.»
باز در اینجاست که البته مجددا کروبی به رئیس جمهور و هم چنین مجلس حساسیت مسئولیتشان را یادآور میشود دراینکه این دو قوه نباید زیربارزوربدعتی جدید برود.
ثالثا: با شکستی که جبهه اصولگرایان درانتخابات اخیر متحمل میشود و به دنبال آن شایعه حضور مجدد احمدینژاد رقم میخورد آقای کروبی از این فضا استفاده میکند وازسوئی به رهبری هشدار میدهد و از طرفی دیگر باز به حسن روحانی.
به خامنهای این پیام را میرساند که دیگر عصرحمایت ازامثال احمدینژاد به پایان رسیده و برای روحانی حامل این هشدار است که چه بسا نتایج درازمدت فراموشی وعدههای انتخاباتیاش رویگردانی مردم ازاو وآماده شدن زمینه ظهوراحتمالی و مجدد احمدی نژادها باشد.
البته شاید اعتراض کروبی در این مقطع زمانی حامل این پیام نیز باشد که در راستای حمایت تلویحی از حسن روحانی به رئیس جمهور این درس را بدهد که هنوز دیرنشده است برای ایستادن در مقابل اصولگرایان و خامنهای با اهرم فشارتجدید و یادآوری نمودن شعار آزادی رهبران جنبش در بین مردم و پیگیری آن توسط رئیس جمهور آنچه که میتواند امتیازی برای روحانی به عنوان برگی برنده در مقابله با اصولگرایان محسوب شود.
واکنش خامنهای و نتیجه نامه کروبی
آقای خامنهای چه بسا به سکوت فعلی خود در این باره ادامه دهد و یا هرازگاهی نام سرگشاده کروبی را دلیل و گواهی بر بینجابتی او بداند!
اما بطوربدیهی خامنهای کسی نیست که تن به پذیرش برپایی دادگاهی برای مهدی کروبی ویا موسوی بدهد مگرفرضا مبادرت به بیدادگاهی پشت درهای بسته گردد تا با توسل به آن بگویند که رهبران جنبش سبز در دادگاهی صالح محاکمه شدند اگرچه منافع ملی کشور اجازه افشای جزئیات آن را نمیدهد.
اما محاکمه به شکلی که کروبی آن را درخواست نموده ازآنجایی که نتایجش هرچه باشد کل نظام خامنهای و فساد و رانت خواری در آن را نهایتا به رسوایی میکشاند، برپاییاش چیزی است در حد غیرممکن و البته بدین مهم خود کروبی نیز واقف.
فرض دوم این است که خامنهای با آزادی مشروط آقایان کروبی و موسوی موافقت نماید اما این احتمال هم معقول به نظرنمی رسد دست کم در شرایط فعلی چراکه به نوع حکمی خواهد بود بر محکومیت خود خامنهای اگرچه آقای خامنهای میتواند بعدا ژستی کریمانه بگیرد و این تبلیغات را به راه اندازند که سرانجام خائنین مشمول عفو و عطوفت اسلامی رهبری واقع شدند.
این فرض نیز بنا به دلایلی معقول به نظر نمیرسد از جمله بدین واسطه که رهبران جنبش به هر دلیلی که آزادشوند سکوت نخواهند کرد وافشاگریهای آنچه که برآنان گذشت تدریجا رسمی و رسانهای خواهد گشت.
بنابراین خامنهای باید راهی سوم را برمی گزیند وآن سکوت در مقابل درخواست به حق رهبران در حصراست، البته این سیاست موفقی است که خامنهای به خوبی از سلف خود آقای خمینی که اصولا بنیانگذارچنین رویهای بود، آموخته است سرنوشت منتقدانی که در مقابل خمینی ایستادند چون آقایان منتظری و آذری قمی به خوبی نشان میدهد که خامنهای برای مقابله با مخالفان سرسخت خویش چه گزینهای را دنبال خواه کرد.
ازسوئی سوابق نامه نگاریها در زمان خامنهای رهبرنیز خود درس آشکاری است که نباید دراین خوش بینی بسر میبردد که ولی فقیه برخوردی متفاوت با خمینی در برابر منتقدانش خوهد داشت.
براستی خامنهای در برابر نامه دکترسحابی خطاب به وی که او را به پرهیزاز خودکامگی دعوت میکند چه برخوردی اتخاذ نمود؟
آقای خامنهای با صدرحاج سیدجوادی چه میکند؟ با او که زمانی وکیلاش در نظام جور پهلوی بود، نهایتا قدرشناسی همین ولی فقیه ازاو به زندان انداختنش در سن ۸۴ سالگی در سال ۸۰ بود! او با قید وثیقه سرانجام آزاد میشود اما متعاقبا در سال ۹۰ در سن ۹۴ سالگی عمال همین خامنهای صدرحاج سید جوادی را قبیحانه ممنوع الخروج مینمایند و آن مرحوم در واکنش به این عمل مذبوحانه میگوید با کسی چنین میکنید که نه پای رفتن به خارج را دارد و نه قدرت دل کندن از وطن!
خمینی، خامنهای و کروبی
برخوردی که محمدرضا کائینی در روزنامه جوان در واکنش به نامه کروبی اتخاذ میکند اگرچه با نیتی باطل و سوء است اما از سویی واقعیتی محتوم، آنجاکه خطاب به کروبی میگوید چنانچه دردوران طلائی همان امامی (که ازاو دم میزنید) بودید با چند کلمه فرمان همهتان را آویزان میکردند! سپس نویسنده جوان به این نتیجه گیری میرسد که سیادت آقای خامنهای باعث شده تا با نجابت و عطوفتی که دارد خشونتی را که خمینی در مورد مخالفان خود اعمال میکرد از طرف خامنهای تحقق نیابد.
متاسفانه این حقیقتی تلخ است، نامه سرگشاده کروبی خطاب به روحانی مخاطب اصلیاش کسی جز خامنهای نیست و در واقع استیضاحی است به صلاحیت رهبر، کروبی شجاعانه خامنهای را به استبدادپیشگی، خود محوری و نهایتا جاه طلبی و حب ریاست و توسعه قدرت متهم مینماید والبته همه این اتهامات به خامنهای وارد است.
اما برخورد کروبی با تمام مزایا و صراحت قابل تحسینش همواره از یک کاستی رنج میبرد و آن عدم اشاره به سرچشمه مفسده قدرت که ریشه در ظهور ولایت فقیه و بدست گرفتن قدرت توسط روحانیت دارد، اگرچه کروبی در نامه اخیرش صرفا یک بار از کلمه امام بهره گرفته و در مقایسه با آقای موسوی که در کوران اعتراضات انتحاباتی ۸۸ و پس از آن از هر بیانیهاش چندین کلمه امام میبارید، لحن او بسیار موجهتر و صریحتر است، اما متاسفانه کسی منشا مشکلات را هدف نمیگیرد، طبعأ به چند دلیل:
اولا کسانی حتی در جایگاه کروبی و موسوی با تمام رشادت هنوزتوان و شجاعت آن را ندارند که به آستان امامشان بتازند چراکه زیر چتر همان تعلق خاطر دست کم لفظی میتوانند سایرتمنیات خور راکه البته حق است علیه خامنهای مطرح کنند و در غیر این صورت حتی این مجال کوتاه سخن گویی و اعتراض از آنان گرفته میشود.
ثانیأ چنانچه امکان احتمالی این را میداشتند که به نقد سیاست و قدرت گرایی آقای خمینی نیز بپردازند عملا قادربه این کار نبودند زیرا با این عمل در واقع عملکرد گذشته خویش را که درتبعیت کامل از امامشان بود به چالش جدی میکشیدند.
از این رو نامه سرگشاده آقای مهدی کروبی با تمام خوبیهایش از آنجائی که نمیتواند به ترسیم سرچشمه مشکلات بپردازد آن گونه که باید موفق نخواهد بود.
شجاعت کروبی در ایستادگی و اعتراض در مقابل خامنهای به هر انگیزهای که باشد قابل ستایش است اما افضل الجهاد خواندن این حرکت آن گونه که دوستی ملی مذهبی این حرکت کروبی را بدان توصیف کرده مبالغه آمیز مینماید، آری ادبیات دینی این گونه تعریفی از جهاد بزرگ در مقابل سلطان یا حاکم جائر دارد اما نمیشود در زمانی مقدمات به قدرت رسیدن جور را در قالب و قامت کسی چون خامنهای فراهم نمود یا دست کم در مقابل آن سکوت نمود و روزی دیگر برای ایستادگی در مقابل ستم همان حاکم صفت مجاهد برتر را با خود به یدک کشید.
فراموش نباید کرد زمانی که آقای کروبی یکی از کلیدیترین مسئولیتهای همین نظام جور فقیه را عهده دار بود چه در زمان خمینی و چه در دوره خامنهای سکوت سنگین ۳۰ ساله وی نیز در مقابل جنایات دوولی فقیه توجیهی نداشت.
وقتی در همان بدو زایش دیکتاتوری، بازرگان اعتراضات خود را رسما شروع میکند و پست نخست وزیری را به کنار میگذارد چه کسانی در مقابل تلاشهای او که چیزی جز درراستای حقوق اولیه این مردم نبود، بویژه در دوره اول مجلس ایستادند؟
وقتی بنی صدر متهم به خیانت در جنگ میشود و خمینی به راحتی اورا البته با چراغ سبز مجلسی که رای به بیکفایتی او میدهد بر کنار میکند و پیش از آن نیز با افتخار اعلام میدارد که اگر همه بگویند آری من میگویم نه همواره همین آقایان بودند که با تایید ولی فقیه وسیاستهای مستبدانهاش صرفا به آینده خود میاندیشیدند.
واکنش روزنامه جوان اگرچه چیزی جزدرراستای به رخ کشیدن برتری رهبری خامنهای بر خمینی نیست البته آن هم طبق معمول در تعقیب اهدافی خاص اما نمیتوان این پرسش را بیپاسخ کذاشت که آیا واقعا امثال آقای کروبی نفس حصر را بد میدانند و عامل آن را جائر حتی اکر این ستم و جور برای همسایه باشد؟ یا صرفا سخنگوی دفاع از خودش میباشند و موسوی و البته به نام مردم؟
با این حال در جمع بندیای نهایی باید نامه کروبی را کنشی کریمانه در مقابله با استبداد حاضر دانست، نجابتی در مقابل نانجیبی خامنهای که به گذشته او بر نمیگردد و ریشه قدرتش را به زیر سوال نمیبرد و ازسوئی باز هم بواسطه همان نجابت، کروبی ازامام خود دراینجا نیز به خوبی یاد میکند! و به درستی خامنهای را نتیجه طبیعی عملکرد آقای خمینی نمیبیند.
اینکه خامنهای چه برخوردی با نامه کروبی داشته باشد خودقابل تامل است اما آیا رهبر به دنبال آن خواهد بود تا با بخشیدن امتیاز احتمالی به مخالفان در بند هژمونی خود را نسبت به خمینی نیز به رخ عموم کشد و ازسوئی بتواند به الگویی بدل شود که شخصیت کاریزمایی امام خویش را با اثبات برتری خود بر او به چالش کشد؟
و واپسین پرسش آنکه براستی تاریخ سیاهی که جمهوری اسلامی و در راس آن نظام ولی فقیه درنزدیک به چهاردهه اخیر برای کشور ما ما به ارمغان آورده در فردای به قدرت رسیدن فرضی آقایان کروبی و موسوی دنباله قدرت چکونه خواهد بود؟ آیا آنان نیزبا توسل به ایدئولوژی خاص خود ناخواسته پیرو همان راهی نخواهند گشت که برای اتخاذ آن امروزخامنهای را در جامه ولی فقیه محکوم میکنند؟!
بدیهی است که پاسخ به این پرسش به انگیزه آقای کروبی در پیگیری حقوق از دست رفته انتخاباتیاش در سال ۸۸ و کاندیداتوری و مسئله رد صلاحیتاش در آخرین انتخابات اخیر بستگی دارد، ایستادگی برای تحقق آزادی و حق دمکراسی مردم و یا برعکس صرفا اثبات حقانیت خویش در اینکه در کسوت قدرت حتی در نظام ولایت فقیه کروبی میتواند از خامنهای بهتر عمل نماید و حقوق جامعه مدنی را به پا دارد؟ مسئله این است.
سرانجام سخن اینکه تا زمانی که ایدئولوژی آن هم در قبای ولایت فقیه بر جامعه ما سایه سنگین و سهمگیناش راافکنده قهرمان سازی ازامثال آقای کروبی دوای هیچ دردی نخواهد بود اگرچه باید برای دفاع از حقوق موسوی و کروبی در مقابل نظام جور خامنهای ایستاد.
برای نجات از یک نظام دیکتاتوری تجربه جهانی برخی ازسیاست پیشگان و پیشگامانی چون واسلاو هاول نیز چه بسا بتواند راهگشای مردم و متفکران ما باشد آنجا که مشکل اصلی را ناشی از سرتعظیم فروآوردن در مقابل یک نظام ایدئولوژیک میداند:
«وانهادن ذهن و ضمیر از ملزومات ایدئولوژی (دین سالاری) و ناشی از اصل یکی شدن مرکز قدرت و مرکز حقیقت است
بنابراین باید به نتایج ایستادگی واستقامت به حق کروبی، موسوی و از سویی بسیاری از مخالفان نظام ولایت فقیه که هم چنان در حبس و بند بسر میبرند از این منظر نیز نگریست تا دچار یاس نشد و برای احقاق دمکراسی مبارزه مدنی را صبورانه دنبال کرد.