پديده نوري زاد و شكست طلسم ترس
تاریخ انتشار: ۲۴ اسفند ۱۳۹۲, ساعت ۱۲:۰۲ قبل از ظهر
چند سال قبل هموطني بي خبر از بلاهائي كه در زندان سر مهندس اميرانتظام آورده و قصد جان هائي كه رذيلانه عليه او كرده بودند، ازاينكه گهگاه نامه هاي بسيار تند و تيزي از درون يا بيرون زندان، در ايام مرخصي منتشرمي كرد، دوستانه پرسيد؛ “چرا شما را تا حالا از بين نبرده اند”؟ و اميرانتظام با لبخند و جمله اي مخلوط انگليسي فارسي گفت: من قبلا نوبادي بودم، حالا سامبادي شده ام!
و اضافه كرد كه اتفاقا يكي از مسئولين زندان هم به او گفته بود: “بزرگترين اشتباه ما اين بود كه همان سال ۵۹ بعد از بستن لانه جاسوسي و گرماگرم گروگانگيري و جوّ انقلابي آنروز كلك تو را نكنديم و امروز تا بخواهيم دستي بهت بزنيم، رسانه هاي خارجي صدايشان در مي آيد، صدتا سازمان حقوق بشري اعتراض مي كنند و باز سر و كله گاليندوپل (نماينده سابق حقوق بشر سازمان ملل) پيدا مي شود”! مي گفت: انگار رفتار با من شده ملاك رعايت حقوق بشردر مورد كل زندانيان!
درست است كه اميرانتظام به عنوان معاون و سخنگوي دولت موقت و سفيرجمهوري اسلامي در كشورهاي اسكانديناوي، شخصيتي معروف بود و به راحتي نمي شد سرش را زير آب كرد، اما معروف تر از او را هم به راحتي خلاص كرده بودند! پس چيزي بيش از معروفيت لازم است تا كسي ضربه ناپذير شود. ظاهرا اميرانتظام با گذشت از همسرو فرزند، خانه و زندگي، جان و مال خود، چيزي براي از دست دادن نداشت كه بخواهد از كسي يا چيزي بترسد، به خصوص او كه شاهد اعدام هاي ساليان ۶۰ تا ۶۷ بوده، با شكستن طلسم ترس مي توانست سينه به سينه مرگ برود و ماندلائي براي وطن گردد.
پيش از آن نيز، آنگاه كه در اوج قدرت آقاي خميني، نشريه تحليلي ۸۰ صفحه اي نهضت آزادي در نقد علمي،عقلي، فقهي، روائي و قرآني تز”ولايت فقيه” منتشر شد، آنگاه كه در بحبوحه تبليغات جنگ و جبهه، بيانيه هاي متعدد نهضت عليه ادامه جنگ خانمانسوز بين دو كشور همسايه مسلمان پس از فتح خرمشهر منتشر مي شد، هموطناني ديگر بي خبر از حملات مكرر به دفتر مركزي و خانه هاي اعضاء نهضت، ضرب و شتم ها، آدم ربائي ها، زندانها و شكنجه ها و… همين مضمون را از مهندس بازرگان يا رهبران ديگر نهضت مي پرسيدند كه: ” وقتي دانشجوي جواني يكصدم اين مطالب را بنويسد، زبانش را از حلقوم در مي آورند، پشت شما به كجاها گرم است كه كاري به كارتان ندارند؟ واقعا دست هايتان در پشت صحنه با هم نيست كه سرتان را زير آب نمي كنند؟ آيا شما نقش سوپاپ اطمينان را بازي نمي كنيد؟ آري اگر كارمند جزئي انتقادي به مديركل بكند، به راحتي مي توانند اخراجش كنند، اما اگر سوابق علمي و تجربي و خدمات آن كارمند از مديركل بيشتر باشد، به خصوص اگر دست روي سوء استفاده هاي مالي و تخلفات اداري او گذاشته باشد مطلب عوض مي شود.
آنچه اين هموطنان توجه نداشتند، پارادوكس به زندان انداختن كسي بود كه دولتش را آقاي خميني دولت امام زمان! ناميده و اطاعت آن دولت را واجب شرعي! شمرده بود و هزينه ملي و جهاني داشتن اعدام دولتمرداني كه مخالفين نيز به سلامت و صداقت آن ها اذعان داشتند، براي آنان سبك و ساده نبود، حتي در سال ۱۳۷۹ هم كه پس از انتشار نامه معروف به نود امضائي، در انتقاد به عملكرد سياسي و اقتصادي آقاي هاشمي رفسنجاني، ۲۵ نفر از امضاء كنندگان را دستگيرو شكنجه و بعضا به دو سال زندان محكوم كردند، از دستگيري مهندس بازرگان، با آنكه مي دانستند نويسنده پيش نويس نامه بوده ونيز برخي رهبران نهضت همچون مرحوم احمد صدرحاج سيدجوادي و دكتر يزدي به خاطر هزينه سنگين داخلي و خارجي اش خودداري كردند.
و اينك نوبت “محمد نوري زاد” شده است تا به رغم همه صدماتي كه از سلول انفرادي و ضرب و شتم و مصادره اموال و محروميت هاي ديگر بر او وارد شده، به پرسش هاي برخي ديگر از هموطنان كه: چرا اين را نمي گيرند؟ چرا با سي و اندي نامه شداد و غلاظ و بي پرده كه به خامنه اي نوشته راست راست راه مي رود؟ چطور اجازه داده اند سفري طولاني به كردستان و خوزستان و… بكند و با ملاقات خانواده هاي اعدام شدگان رازهاي سر به مهر را افشاء و از حقوق جريات سياسي مغضوب حمايت كند؟ چگونه اجازه داده اند نزديك به دو ماه جلوي وزارت اطلاعات قدم بزند وبا كوله پشتي و پرچم و پيامهايش تابلوئي براي خيل رانندگان و رهگذراني كه از آن مسير عبور مي كنند علم نمايد و به ريش و كوپال سازمان عريض و طويل اطلاعات و سپاه و دستگاه قضا و… بخندد؟ چرا با زير سئوال بردن عملكرد آقاي خميني وادامه جنگ هشت ساله و نقد گزنده ولايت فقيه اعدامش نمي كنند؟ و از اين قبيل سئوالات…
به اين ترتيب نوري زاد نيز با دهها نامه مشفقانه و متين ودرعين حال كوبنده ومستدلي كه با شكستن مرزها و خط قرمزهاي حاكميت به رهبر جمهوري اسلامي نوشته، توانسته است طلسم ترس را تجربه و براي ملت تبيين نمايد. در شطرنج گاهي يك پياده كه جلوي شاه يا وزير قرار مي گيرد، بازي را به اصطلاح آچمز مي كند و تكان دادنش سر شاه را به باد مي دهد و طرف را مات مي كند! در سياست هم گاهي يك سرباز خودي با صداقت و شجاعت، به خصوص اگر سوابق صميمانه و خدمات خالصانه اي هم داشته باشد، مي تواند با مهره پياده خود بدجوري به پاي سرداران اسب وفيل شده سپاه مقابل كه در پشت رُخ قلعه پنهان شده اند بپيچد!
به احتمال زياد بايد فرماني از سلطان ولايت رسيده كه زياد كاري به كارش نداشته باشيد، وگرنه چگونه ممكن است در نظامي كه همه راهها به روم – بخوانيد به قم – ختم مي شود! كسي بي راهه برود؟ كه اگر چنين باشد، علامت مثبتي است از تاثير آن سخنان در رهبري و پندپذيري او، يا سياستي است امنيتي براي عادي سازي و لوث شدن انتقادات و پز دادن آزادي انتقاد درجمهوري اسلامي كه گويا آزادترين كشورهاي دنياست!
در منطق قرآني هم، خدا به موسي(ع)، هنگامي كه او را به سوي فرعون مي فرستد، توصيه مي كند با زبان ملايم با او سخن بگو، شايد پند پذيرد يا بيم كند!… اينك نه مخالفين در مقام موسي هستند و نه رهبر جمهوري منكر خدا، هرچند موسوي ها را به حبس و حصر درآورده! پس اگر چنين باشد، طليعه نيكوئي است كه تبريكش را به دو طرف بايد گفت.
اما براي اين قلم مهمتر از انتقاد شونده، انتقاد كننده اي است كه آرش وار جان خود در تير و كار صدهزاران تيغه شمشيركرده است! آنچه مهم است، نهال هاي برآمده از نسل سوخته اي است كه نويد نجات مي دهد، وقتي يك جنگل مي سوزد، از خاكسترهاي آن جوانه هاي اميد در آسماني روشن تر و فضائي بازتر و خاكي پر بركت تر از تناور تنه هاي سوخته درآتشي كه به جانشان افتاده بود پديد مي آيند.
در برابر “حجه الاسلام “ها و”آيت الله “هاي به ثروت و قدرت رسيده اي كه به قول شادروان شريعتي معمولا دستي براي گرفتن و دستي براي بوسيدن دارند، “حجت هاي خدا” براي ملت ما همين آزادگاني هستند كه از زندان نامه هائي مي نويسند كه در بيرون بعضا از گرفتن و خواندن آن وحشت مي كنند! اگر بوسيدن دست واقعا مجاز باشد، بايد دست كساني را بوسيد كه طلسم ترس و جادوي جهل و بت طاغوت را ابراهيم وارمي شكنند و افسانه قداست قلدرهاي رياكار را باطل مي سازند.
امثال نوري زادها امروز به “افضل الجهاد”، كه به گفته پيامبر مكرم اسلام(ص)، گفتن سخن حق در برابر امامي ستمگراست (كلمه حق عند امام جائر) مفتخرومشغول اند. رمز عبور از ترس و استقبال از ملاقات با جانان، همانست كه سعدي عليه الرحمه چه نيكو گفته است:
مشغول عشق جانان گرعاشقي است صادق
در روز تيرباران بايد كه سر نخارد
غير از خيال جانان، در جان و سر نباشد
ما ترك سر بگفتيم تا دردسر نباشد
بسياري از مردم بي اعتنا از كنارهشدارهاي نوري زادها مي گذرند و اين را هم بازي ديگري از حاكميت مي پندارند، گويا ما منتظريم تا او كشته گردد تا برايش بزرگداشت بگيريم! كساني كه به سوابق نوري زاد در جبهه و جنگ و روزنامه كيهان و امثالهم چسبيده اند و قابليت شگفت انسان در تغيير و تحول و انقلاب دروني را ناديده مي گيرند، بايد بدانند ارزش او در همين “ّحر” و آزاده بودن بودنش از اسارت هاي قدرت و ثروت است.
قصه هاي تاريخي پندها وعبرت آموزيهائي براي آيندگان دارد، از جمله قصه موسي و فرعون حاوي حقايقي هميشگي در مبارزات حق و باطل است كه ذيلا به نكاتي از آن در ارتباط با موضوع اين نوشته اشاره مي كند. به قول مولوي:
ذكر موسي بندِ خاطرها شده است
كين حكايتها كه پيشين بوده است
ذكرِ موسي بهرِ روپوش است ليك
نورِ موسي نقد تُست اي مرد نيك
موسي و فرعون در هستيّ تست
بايد اين دو خصم را درخويش جست
بي مناقشه درمثال، اتفاقا اولين ايمان آورندگان به موسي، كه طلسم ترس از نظام فرعوني را شكستند و زمينه را براي ايمان بقيه مردم آماده ساختند، همان ساحران، يعني قشراهل علم و صنعت، به تناسب زمانه، بودند كه وقتي حقانيت موسي را درك كردند، سر تسليم در برابر آن فرود آوردند و به رغم تهديدات بسيار خشن فرعون در دار زدن دسته جمعي و بريدن دست و پايشان در جهت معكوس، شجاعانه پاسخ دادند: باكي نيست ما به سوي پروردگارمان منقلب شده ايم ( شعراء۵۰).
مومن آل فرعون هم كه با زندگي در كاخ فرعون ايمانش را مخفي نگه داشته بود، همين كه جان موسي را درخطر ديد، در برابر فرعون ايستاد و شجاعانه ترين سخنان را عليه ديكتاتور و نظام سركوبگرش در برابر درباريان بيان كرد و به بركت همين افشاگري ها از چنان مصونيتي برخوردارشد كه از تمام توطئه هاي اربابان امنيتي مصون ماند( غافر۲۸ تا۴۵).
در قصه موسي و فرعون ، همواره اين سئوال مطرح است كه چرا فرعون با وجود سابقه كيفري كه از موسي در قتل آن مامور قبطي داشت و پرونده سنگيني كه از قبل عليه او ساخته بود، پس از سالياني كه موسي با رسالتش به كاخ او وارد شد، لدي الورود او را نكشت تا كار به آنجا نرسد كه نظامش واژگون گردد؟ چرا آنزمان هم كه به درباريان گفت: بگذاريد او را كه قصد دگرگوني دين شما و فتنه انگيزي در سرزمين شما را دارد بكشم تا خدايش را به ياري بطلبد! باز هم جرات اين كار را به خود نداد؟
ما فكر مي كنيم “اسلحه افكار عمومي” در زمان ما كاربرد پيداكرده است، اما غافليم كه فرعون هم در هزاره هاي پيشين به جاي كشتن موسي و بزرگ تر كردن او، براي خنثي كردن تاثير سخنانش در توده هاي مردم، جارچيانش را به شهرها فرستاد تا همه را در روزي معين در ميدان بزرگ شهر گردآوردند و با ساحرانش درصحنه سخن و صنعت، او را به خاك كشاند. آيا بازهم مي توان گفت چرا نوري زاد را نمي كشند؟
اين قلم كه متاسفانه نه دستي، بلكه فقط چشمي از دور برآتشي كه به خرمن ميهن افتاده دارد، از اينكه چنين مردان جان بركفي درمتن آتش ايستاده اند، از ايراني بودن خود، به رغم برخي بد اخلاقي ها و بد فرهنگي هاي ملي، احساس افتخار و سربلندي مي كنم و بيش از پيش به آينده اين سرزمين، به همت مردم وحمايت آنكه در طول تاريخ همواره ملت هاي مقاوم و متعهد به ارزش هاي اخلاقي را بر حاكميت خود مسلط ساخته است، در آستانه سال نو اميدوارتر مي گردد.
بخش
و اصلا چگونه باید با شما تماس گرفت؟!
با سلام و ارادتچون همیشه عالی بودو خارج از خبط و خطا بویژه اشاره به جای تان به مهندس امیر انتظام بسیار برومند و سترگ که به بهانه بزرگداشت آقای نوری زاد عنوان داشتید ، پاینده و پرتوان بمانید !