آیا جمهوری اسلامی درحال فروپاشی است؟
علی ایزدی ، دگرباوران ۹ دی ۱۳۹۷ ، دسامبر ۲۰۱۸
فائزه هاشمی در مصاحبه خبرساز اخیر خود با روزنامه مستقل اذعان می نماید :
«از لحاظ محتوایی این فروپاشی اتفاق افتاده چرا که هر جا را میبینی فشل است! هر جا دست میگذاری خالی از مدیریت و تدبیر است! … با توجه به فشار بالا و برخوردهایی که صورت میگیرد و وجود این نگرانی که اگر اینها بروند بعد چه میشود، امکان فروپاشی فیزیکی کم است. »
البته در خرداد ماه سال جاری نیز خانم هاشمی در دیدار با جمعی از فعالان اجتماعی ادعاهای مقامات حکومتی مبنی بر تلاش دشمن برای سرنگونی حکومت جمهوری اسلامی را ” آدرس غلط دادن برای باقی ماندن در قدرت ” خوانده و گفته بود: «سیاستهایی که حکومت در پیش گرفته کشور را به سمت براندازی هدایت میکند و نیازی به کار دیگران نیست . »
دراین اظهارنظر فائزه هاشمی چند نکته نهفته که خود مبین این مهم است که رژیم اسلامی ایران هم چنان ازپایه های اقتدارقدرتمندی برخوردار است .
اولا : ایشان دربخشی از مصاحبه می گوید : « فروپاشی محتوایی اتفاق افتاده است و تنها فروپاشی ظاهری و فیزیکی اتفاق نیفتاده است و خیلی احتمال می دهم که این اتفاق بیافتد. »
اما اندکی بعد با این استنتاج ایشان مواجه می شویم که : « با توجه به این فشار بالا و برخوردهایی که صورت می گیرد و وجود این نگرانی که اگر اینها بروند بعد چه می شود، امکان فروپاشی فیزیکی کم است ولی از لحاط محتوایی این فروپاشی اتفاق افتاده چرا که هر جا را میبینی فشل است . » بنابراین خود فائزه هاشمی هم نمی داند که بالاخره احتمال یا امکان فروپاشی فیزیکی یعنی در فرم وجود دارد یا نه !
ثانیا : وی از پدر خود علی اکبر هاشمی رفسنجانی به عنوان یک فرد اعتدال گرا در کنار جنا ح هایی چون اصلاح طلبان و اصول گرایان یاد می کند ، این در حالی است که رفتارهای هاشمی رفسنجانی همواره مبین و موید این بود که وی تا پایان عمر سیاسی خود یک سیاستمدار محافظه کار و در واقع سیاست بازی بود که نقش وی در ادامه جنگ ایران و عراق بعد از آزاد سازی خرمشهر ، سکوت توجیه گرایانه وی در باره کشتارهای زندانیان سیاسی در سال ۶۷ و سرانجام عاملیتش در بر اریکه رهبری نشاندن علی خامنه ای از جمله از سوابق درخشان رفسنجانی بود که در تایید همین رویه سیاسی وی حکایت می کند ، آنچه که اصولا رنگ و بوی اعتدال گرایی نداشته است .
ثالثا : به نظر می رسد که خانم هاشمی تعریف درستی از اصول گرایان ترسیم نموده ، وقتی از آنان به عنوان بنیادگرایان یاد کرده و از جهاتی آنها رابا داعشی ها مقایسه می کند ، همین طور وی از اصول گرایان به عنوان منافع گرایانی یاد می کند که به اصول اخلاقی یا انسانی پایبندی ندارند ، که باز به حقیقت بسیار نزدیک است ، به هر حال این صراحت فائزه هاشمی در تبیین نقش یا جایگاه اصولگرایی که برخاسته از شجاعت ایشان می باشد ، خود در خور تقدیر است ، آنهم در شرایطی که جریان تند اصول گرایی حتی شخصیت هایی چون علی مطهری را در نظام ولایت فقیه بر نمی تابد.
اصلاح طلبان واقعی ، جناح نزدیک به خاتمی یا ملی مذهبی ها ؟
فائزه هاشمی در مصاحبه اخیر هم چنین اذعان می نماید که در بین جریانات سیاسی ، ملی – مذهبی ها اصلاح طلبان واقعی محسوب می شوند زیرا از همان اوایل انقلاب بر اصول خود و تفکرات پیشرفته ای که داشتند ، ایستادند. به نظر می رسد که این تعریف جدید خانم هاشمی از جریان ملی مذهبی بیشتر انتزاعی باشد تا واقعی ، زیرا فردی چون مرحوم مهندس بازرگان به عنوان یکی از نمادهای اصلی این جریان بیشتر اعتدال گرا که چه بسا عامل اصلی محبوبیت اش بود به حساب می آمد تا اصلاح طلب . از سوئی جریان ملی مذهبی چون به ولایت فقیه اعتقادی ندارد و قانون اساسی جمهوری اسلامی را درموارد بسیاری ناقض حقوق مردمی می داند ، نمی تواند به عنوان اصلاح طلبی تعریف شود ، برعکس جناح برخاسته یا وابسته به محمد خاتمی به درستی اصلاح طلب می باشد که معتقد به اصلاح در درون خود نظام است . اما محمد خاتمی در مرداد امسال بیانیه ای صادر می کند که در آن در باره اصلاح ساختاری نظام راه حلی ۱۵ گانه پیشنهاد می کند. از جمله نکات مهم او این بود که :
« یکی از القائات خطرناک این است که نظام جمهوری اسلامی در حال فروپاشی است. این یک جنگ روانی است و نظام فرو نمیپاشد، زیرا علاوه بر ابزارهای مختلفی که برای حفظ خود دارد، همچنان در میان بخشهای قابل توجهی از جامعه پایگاه دارد. مطالبه بخشهای بسیار بزرگتری از جامعه نیز همچنان انقلاب، شورش و فروپاشی نیست، بلکه زندگی امن و برخوردار و آرام است و اگرچه ممکن است اعتقادی به جمهوری اسلامی هم نداشته باشند، اما خواهان آرامش و امنیت و برخورداری هستند. »
اگرچه سخنان قائزه هاشمی در باره فروپاشی درونی نظام می تواند حرف دل عده ای از اصلاح طلبان باشد اما وقتی فردی چون خاتمی که دارای بیشترین اعتبار یا نفوذ در طیف اصلاح طلبان می باشد این گونه احتمال هرگونه اضمحلال نظام را منتفی می داند و آن را صرفا یک جنگ روانی به شمار می آورد ، نظرات بخشی دیگر از جبهه اصلاح طلبی چه محلی از اعراب می تواند داشته باشد ؟
کشتی تایتانیک کشور و تعطیلات تاریخی روشنفکران
محمد رضا تاجیک تئوریسین اصلاحات و مشاورسیاسی محمد خاتمی همزمان در مصاحبه ای مفصل با سایت اعتماد آنلاین می گوید : « وضعیت جامعه امروز را میشود به کشتی تایتانیک تشبیه کرد … لزوما نباید جنازهای پهن باشد که بفهمیم جنایتی رخ داده است … اگر نقد از میان برود چیزی بهعنوان جریان اصلاحطلبی باقی نمیماند. »
این نتیجه گیری صریح مشاور خاتمی که خود تاییدی تلویحی بربحران مشروعیت نظام است با آنچه که خود خاتمی در مرداد اعلام کرده تفاوت فاحشی دارد ، زیرا تاجیک با تشبیه وضعیت جامعه ایران با کشتی تایتانیک می خواهد این امر را القاء کند که موج اعتراضات مردمی که از دی ماه گذشته شروع شده و به طور پراکنده در کشور ادامه دارد همانند کوه یخی است که با برخوردی قوی با بدنه نظام می تواند باعث فروپاشی آن شود .
نکته دوم در سخنان تاجیک این است که مرگ قریب الوقوع جریان اصلاح طلبی را اعلام می کند زیرا می گوید که پایان نقد یعنی نابودی اصلاح طلبی .
سومین مهم در نظرات محمدرضا تاجیک اعتراف به این وضعیت است که درجامعه ما جنایتی گسترده رخ داده و در حال تداوم است اگرچه درعین حال او هم چنان و بطور تلویحی وجود جنازه پیامد این جنایت را انکار می کند .
وی در بخشی دیگر از گفتگو با اعتماد آنلاین درنقد روشنفکران می گوید که « جامعه روشنفکری ایران درتعطیلات تاریخی بسرمی برد. » اگرچه شاید به جای این تعبیر تاجیک دقیق تر آن باشد که بگوییم بخش مهم یا بدنه جبهه روشنفکری ما در « تاریکی تاریخی » فرو رفته است.
تدوام بقای جمهوری اسلامی یا سقوط قریب الوقوع آن ؟
اگرچه رژیم ولایت فقیه دچار بحران های جدی از قبیل بحران مشروعیت و مقبولیت شده و این وضعیت پدیده جدیدی نیست ، اما به نظر نمی رسد که دست کم در آینده نزدیک بحران حاضر چنان آسیبی بر بدنه نظام وارد نماید که منجربه سقوط آن شود ، به عبارت دیگر حکومت اسلامی بنا به دلایل ذیل نگران اضمحلال خود حداقل در کوتاه مدت نیست .
۱- فشار بالایی که ار ناحیه رژیم یصورت اختناق و ارعاب که همواره وجود داشته و امنیتی کردن فضای جامعه که هم چنان ادامه دارد تاکنون باعث شده هر حرکتی اعتراضی ولو اینکه صرفا درخواستی صنفی به واسطه شرایط سخت اقتصادی معترضین باشد به دستگیری و دربندکردن منجر شود.
۲- نگرانی مردم به طور عام و حتی بعضا معترضین در این باره که در صورت فروپاشی احتمالی جمهوری اسلامی که خود نیاز به پرداختن بهای سنگینی دارد ، در فقدان یک جایگزین جدی ، چه کسی به قدرت خواهد رسید که تفاوت جدی ای با نظام آخوندی داشته باشد ، این نگرانی به شکل تردیدی بزرگ نیز خود را نشان می دهد وقتی مردم بر این باورند که واقعا درمیان اپوزیسیون یک آلترناتیو جدی به جای جمهوری اسلامی دیده نمی شود.
از طرفی تجربه تلخ انقلاب اسلامی به بخشی از مردم این درس یا بد آموزی را داده که هر بدی با رفتنش نظامی بدتر را جایگزین می نماید که خودبه عامل بازدارنده تحقق آمال توده ها می شود.
دو نکته فوق در توجیه دلایل عدم فروپاشی فیزکی جمهوری اسلامی در سخنان فائزه هاشمی هم به صراحت اعلام شده و نشانگر این مهم که خود وی نیز بدان آنها باور دارد.
۳- جمهوری اسلامی علیرقم پرونده سیاه چهاردهه ای خود هم چنان در میان بخش های قابل توجهی از جامعه پایگاه دارد ، این نکته ای است که محمد خاتمی صراحتا به طوری که دیده شد بدان اشاره دارد ، اگرچه آقای خاتمی به این مهم اشاره ای نکرد که گروه هایی از همین بخش ها ی جامعه که رژیم برای آنها جایگاه جدی دارد ، به واسطه منافعی است که آنان تداومش را در بقای حکومت اسلامی می بینند به عبارت دیگر آنها از نظام ولایتی ارتزاق می کنند . از طرفی بدون شک هنوز اقشاری از جامعه وجود دارند که هم چنان به دورازهرگونه منفعت طلبی به نظام اسلامی ایران و اسباب ولایت فقیه باور دارند و وفادار می باشند .
۴- وزیرکشور عبدالرضا رحمانی فضلی در اظهارنظر اخیر خود در باره اعتراضات درکشور اعلام کرده ، معترضین توسظ نهاد یا فردی هدایت نشده اند ، به عبارت دیگر شخصی مدیریت یا رهبری مردم در انجام راه پیمائی یا حرکات اعتراضی را به عهده ندارد ، این نظر درستی است که البته توجیه کننده یکی از دلایل خودجوش بودن حرکات مردمی که بیشتر صنفی بوده ، می باشد و خود بیانگر آن است که اصولا در اپوزیسون ما سازمان یا شخصیتی که قابل قبول عمده مردم معترض باشد وجود ندارد .
برای به ثمر رساندن هرگونه حرکت اعتراضی بر علیه یک نظام دیکتاتوری رهبریت از ارکان غیرقابل انکار است اگرچه لزوما نیازی به شخصیت های کاریزماتیک چون آیت الله خمینی آن گونه که در انقلاب ایران دیده شد وجود نداشته باشد .
دراپوزیسیون خارج از کشور نه آن سازمان افراطی که رهبرش از دیربازخود را رئیس جمهور منتخب مردم ایران قلمداد کرده ! اصولا اندک جایگاه و پایگاهی دارد و نه آن شاهزاده ای که با ادامه ادعای ایجاد حکومتی دمکراتیک برخاسته از آرای مردم در ایران ، در عین حال در موردی تلویحا خود را شاه قانونی ایران خوانده است !
۵- مردم ما با درس گرفتن از انقلاب ۵۷ این بار تازمانی که واقعا به این نتیجه نرسند که با رفتن جمهوری اسلامی چه برنامه یا حکومتی جایگزین قابل اعتمادی خواهند داشت ، طبعا جز به دلایل اقتصادی در حرکت اعتراضی جدی براندازگونه ای مشارکت نخواهند داشت ، به عبارت دیگر صرفا پیگیر مطالبات صنفی خود باقی می مانند و این چیزی جز تغییر در خود رژیم و نه معنای تغییرآن خواهد بود. بدیهی است که یک سیستم حکومتی جانشین علاوه بر برخورداری از رویکردهای اقتصادی سالم و علمی باید تامین کننده آزادی های فردی در همه زمینه ها باشد .
۶- نرخ بیکاری یا تورم شدید اقتصادی تا کنون در هیچ نظامی که مسلح به سیستم توتالیتاریسم باشد منجر به فروپاشی آن نشده است تا جمهوری اسلامی نمونه دوم آن باشد اگرچه در حکومت اسلامی ایران رانت خواری و مافیای قدرت نیز در دامن زدن به انواع فساد ها و ناعدالتی اجتماعی خود مزید علت است .
در زیمباوه براساس گزارش بانک جهانی تورم در قریب به دو دهه سیر صعودی سر به فلک داشته که نرخ آن از تنها ۲۳ درصد در سال ۱۹۹۱ به حدود ۸ میلیارد درصد در سال ۲۰۰۸ رسیده است ! و از نظر اقتصاد دانان اصلا سال های ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ در اقتصاد این کشور وجود نداشته . در زمان سقوط رابرت موگابه در سال ۲۰۱۷ نرخ بیکاری در این کشور به ۹۵ درصد به عنوان رکورد جهانی رسید و البته موگابه بعد از در دست داشتن قدرت قریب به جهار دهه که منجر به آن شد تا از زمان استقلال این کشوراز بریتانیا در سال ۱۹۸۰ تا سال ۲۰۱۷ هم چنان براریکه قدرت باقی مانده در حالیکه اقتصاد آن کشور دست کم یک دهه قبل از سقوط موگابه کاملا به نابودی کشیده شده بود، سرانجام پرونده اش بسته می شود.
همین مدل را در ونزوئلا کم و بیش می توان شاهد بود کشوری که تورم وحشتناک آن باعث شده تا بسیاری از مردمش صرفا برای زنده ماندن به کشورهای هم جوار فقیرش مهاجرت و فرارکنند.
بنایراین تا زمانی که حکومت های توتالیتری چون زیمباوه ، ونزوئلا و کره شمالی با تمام فقر و بیکاری توانسته اند سال ها دوام بیاورند ، جمهوری اسلامی که تا دندان مسلح است را نمی توان به آسانی از اریکه قدرت به کنار راند.
۷-آمریکائی ها هم با تمام شعارهایی که بر علیه رژیم ایران سر می دهند درنهایت و دست کم در کوتاه مدت هم چنان منافع شان ایجاب می کند که جمهوری اسلامی برسرقدرت باقی بماند ، آنچه که حضورشان در منطقه و تجارت تسلیحاتی شان را به کشورهای هم جوار ایران توجیه کرده و استمرار می بخشد.
اسرائیل هم در مجموع وجود نظام ولایت فقیه بیشتر به نفعش است تا هرگونه ضرر یا تهدید ، در مورد اروپائی ها هم همین طور ، به عبارت دیگر در شرایط فعلی وضعیت اقتصادی و سیاسی یا ژئوپلیتیک جهان ادامه بقای جمهوری اسلامی را بیتشر توجیه می کند تا فروپاشی اش را.
بنابراین به نظر می رسد که رژیم ولایت فقیه با غلبه برتمام بحران های پیش رو درکوتاه مدت رفتنی نخواهد بود.