هولوکاست ایرانی و آتش انتقام
فاجعه ودر واقع جنایتی که آغاز سپتامبر جاری دراردوگاه اشرف رخ داد یکی از تلخترین روزها در تاریخ فعالیتهای سیاسی مجاهدین خلق قلمداد می شود اگر چه اوج این گونه فجایع را از مرداد تا مهر سال ۶۷ شاهد بوده ایم که کشتار زندان سیاسی به فرمان ولی فقیه ، بسیاری ازاعضای این سازمان را به کام مرگ فرو برد.
اما گزینش واژه هولوکاست برای اعدامهای گروهی و فوج فوج زندانیان و مبارزان سیاسی بعدها درجایی توسط آقای رضا علیجانی ، فعال سیاسی ، روزنامه نگار وازاعضای ملی ـ مذهبیها صورت گرفته شد ودو سال پیش هم وی در مصاحبهای با سایت مادران پارک لاله بکارگیری این اصطلاح را برای فجایع سال ۶۷ توصیفی صحیح در درک آن شرایط می انگارد .
راقم هم از آن رو این نامگذاری را ازایشان وام می گیرد که تصورمی کنم یکی از بهترین روشهای توصیف وتقبیح جنایات سال ۶۷ توسط جمهوری اسلامی بکار بردن این تعبیر معنا دارتاریخی است .
ریشه اعدامهای سال ۶۷
بسیاری بر آنند تا از نقطه نظر سیاسی ، پیوند و درواقع رابطهای بین عملیات فروغ جاویدان مجاهدین و اعدامها در زندانها در سال ۶۷ ایجاد کنند، این توجیه از آن رو به مرور زمان تثبیت می شود که چه برخی مسئولین در نظام جمهوری اسلامی و چه مجاهدین خلق بر این باور اصرار می ورزیدند که این رابطه را تقویت کنند ، اما واقعیت چیز دیگر است وبه دلایل ذیل نمی توان کشتار جمع ۴ تا ۵ هزار نفره زندانیان سیاسی درسال ۶۷ را صرفأ تعاقب خشم رژیم و انتقام جویی از مجاهدین تعبیر نمود :
اولاٌ : در جمع زندانیان سیاسی که در سال ۶۷ در تهران و برخی شهرستانها به جوخههای اعدام گروهی سپرده شدند ، عدهای از اعضاء چپ و مارکسیستها حضور داشتند ، که اصلاٌ ارتباطی با ماجرای عملیات نظامی مجاهدین و همکاری آنان با صدام در این راستا نداشتند .
ثانیأ : درست درهمان مقطع زمانی که آتش بس و قطعنامه ۵۹۸ بناچار توسط جمهوری اسلامی پذیرفته می شود ، آیت الله منتظری توسط آقای خمینی برکنار گذاشته می شود و این آغازی بود بر ستم هایی که بعدها بر ایشان روا می گردد و مجموعأ نشانگرآن بود که ولی فقیه می خواهد در شرایط جنگ صدای هر انتقادی را به بهانه بحرانی بودن شرایط خفه کند.
ثالثأ : اتفاقأ یکی از دلایلی که آقای منتظری محکم در مقابل رژیم می ایستد و بهای سنگینی در دفاع از سخن خویش در محکومیت اعدامهای سال ۶۷ می پردازد ، این باور بود که ، کشتار فوج فوج زندانیان سیاسی ، لزومأ پاسخی به عملیات و اقدامات ایذائی نظامی مجاهدین در سال پایانی جنگ ایران و عراق نبوده و چنانچه جمهوری اسلامی و یا آقای خمینی بر این دلیل تأکید می ورزید ، دست آقای منتظری هم در اقدام اعتراضی کوتاه ترمی شد ،ازسوئی شواهدهم نشان داد که اززندانیان اعدامی درباره عملیات فروغ جاویدان سوالی مطرح نشد .
رابعأ: جمهوری اسلامی معتقد است که عملیات مرصاد که در پاسخ فروغ جاویدان بود ، ضربه کاری و نهائی را بر مجاهدین وارد نمود و اکنون نیز پس از ۲۵ سال سردار سلیمانی تأکید دارد که انتقام گیری در اشرف از مرصاد مهم تر بود ، بنابراین رژیم خود بر این باور بوده که با عملیات نظامی متقابل در مرصاد ، مجاهدین را قلع و قمع کرده یا به اسارت گرفته تا نیازی به آن نباشد که اعدام گروهی از آنان در سال ۶۷ پاسخی و عکس العمل به عملیات فروغ باشد .
اما با تمام این تفاسیر نمی توان این نظر را رد کرد که بدون تردید انتقام جوئی و اعمال خشونت متقابل در پاسخ عملیات نظامی مجاهدین ، عکس العملی بود که ضمن توجیه همزمانی کشتارزندانیان سیاسی و اعدامهای گروهی ، کثرت قربانیان فجایع کشتارها در سال ۶۷ را توسط رژیم ، در نگاه عدهای از مردم جلوه موجهی می بخشید .
بهرحال اعدامهای وسیع بیشتر یک تصفیه حساب تاریخی با بخشی از اپوزیسیون محسوب می شود، آنچه که از سال ۶۰ اندک اندک آغازی بر آن رقم می خورد .
آتش افروزی دراردوگاههای مجاهدین :
از آنجائی که متأسفانه طرفین مجادله و مخاصمه ، خشونت را بهترین وسیله تلقی می کنند ، بنابراین مجاهدین بر کنار و جمهوری اسلامی براریکه قدرت ، هر دو از تئوری خطرناک هدف وسیله را توجیه می کند ، متمتع می شوند و بدیهی است که از این منظر هیچ منطقی مجال انتقام جوئی را از آنان نمی گیرد ، تا لحظهای این زینهار را آویزه گوش قرار دهند که : خون به خون شستن محال آمد محال .
مشکلی اصلی تسلیح به نگاه خشونت بارایدئولوژیک ، از هر دو سو ، یعنی مجاهدین غیر مسلح امروز و جمهوری اسلامی تا دندان مسلح دیروزو امروز است ، چرا که صرفأ درسایه چنین نگرشی به جوخه آتش کشاندن دشمن بیدفاع دست بسته ، حتی هم وطن رانده در غربت لذت بخش می گردد، تا جائی که سپاه پاسداران سرزمینی که ادعا می کند الگویی برای مسلمانان در جهان است در بیانه رسمی در باره تراژدی در اشرف اعلام می نماید :
” این اقدام یقینأ مایه تشفی خاطر امت اسلامی و خانوادههای معظم شهدا ، خصوصأ خانواده معزز شهدای ترور خواهد شد .”
متأسفانه آتش انتقام مرز نمی شناسد از این رو ، کشته شدن بیش از ۵۰ انسان بیدفاع ، که ۷ تن از آنان از اعضای کادر رهبری مجاهدین بودند و ناپدید شدن ۷ عضو دیگر که شاید هرگز معلوم نشود به چه آیندهای ختم خواهند شد ، در یکشنبه و سپتامبر سیاه مجاهدین خلق ، صرفأ تواند دست مایه بهانهای به نام تشفی خاطر امت اسلامی گردد !
مسئولین کشتار ناجوانمردانه در اردوگاه اشرف
۱ـ در صورت لزوم، جمهوری اسلامی در درجه اول باید پاسخگو باشد چگونه دست تعرض را تا خارج از مرزها دراز می کند و جان عدهای انسان غیر مسلح و بعضأ دست بسته را با سلاح انتقام می گیرد در این رهگذر رژیم ولی فقیه چگونه می تواند توجیه کند که نقش مستقیم در این کشتار نداشته است ؟
اولاٌ: وقتی سردار قاسم سلیمانی ، فرمانده سپاه قدس ( شاخه برون مرزی ) ، درارگانی رسمی و کلیدی چون مجلس خبرگان رهبری ، رسمأ مدعی می شود که : ” این قضیه مهم تر از حمله مرصاد بود ودر واقع وعده خداوند محقق شد. ” (! )
و بویژه آنگاه که در بیانیه رسمی سپاه پاسداران قلع وقمع عدهای انسان ( هر چند مخالف و دشمن جمهوری اسلامی ) به تقدیر الهی ، اقدامی انقلابی و نهایتأ انتقام تاریخی تعبیرمی شود !
ثانیأ : محمد صالح جوکار عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس هدف از حمله به اشرف را پاک کردن منطقه ازلوث وجود اشرار وجنایتکاران می داند و می گوید :
” باید باز هم شاهد حمله به پادگان اشرف باشیم ، چون این گروهک باید تاوان کشتارها و نسل کشیهای خود در عراق را بدهد . “
سوال اینجاست که چگونه یک عضو خانه ملت آن هم در کمیسیون امنیت ملی آن به خود اجازه صدور چنین فتوایی را می دهد ؟
آیا مجاهدین متهم به نسل کشی اند ؟ بدیهی است که خطاهای بزرگ و استراثریک سازمان مجاهدین ، بویژه به بازوی صدام مبدل شدنشان و همکاری آنان با رژیم بعث ، مطلقأ قابل توجیه نیست ، اما حتی اگر عدهای از اعضای سازمان دستشان در نسل کشی صدام حسین آلوده باشند ، از جهات انسانی و حقوقی نمی توان ، آنان را دست بسته در یک اردوگاه ناامن در حالیکه هیچ ابزاری دفای ندارند ، ناجوانمردانه به خاک و خون کشید.
۲ـ دولت و بویژه نخست وزیر عراق که ید طولایی در همکاری وهم نوایی با جمهوری اسلامی دارد و اکنون نیز متهم به همکاری نیروهای سواتاش ( نیروهای ما هر تحت امر مالکی ) با شاخه برون مرزی سپاه پاسداران (سپاه قدس ) می باشد ، چگونه می تواند این فاجعه را توجیه کند ، بویژه وقتی خبر می رسد که قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس در روزهای قبل از حمله به اشرف در عراق بود، از سوئی دولت مالکی نباید این تعهد را فراموش کند که پس از خروج آمریکائیها از عراق ، مسئولیت جان مجاهدین بر عهده عراق قرار گرفته واصولاٌ یکی از شرایط خلع سلاح شدن اعضای کمپ اشرف ، تعهد تأمین امنیت آنان بوده است .
بنابراین دولت عراق باید روشن کند که آیا همکاری وباج دهی یا معاملهاش با حاکمیت جمهوری اسلامی ، تا چه حدی می تواند حیات عدهای انسان غیر مسلح رابه خطر اندازد و یا چنانچه عداوت این دولت با مجاهدین بواسطه همکاری این گروه با رژیم صدام در خاموش کردن اعتراضات مردمی علیه دیکتاتور سابق عراق همانند نظام ولی فقیه سابقه دیرینه داشته و در واقع چون سیاست سران جمهوری اسلامی ، مسئله انتقام طلبی حرف اول را می زند ، در هر حالت مالکی باید پاسخگوی این آدم کشی حرفهای باشد .
۳ـ آمریکائیها وعدهای از دول اروپائی که به تناسب زمان و معامله با جمهوری اسلامی بر سر موضوع هستهای یا مناقشات خاورمیانه یا اخیرأ سوریه با سیاست هویج و چماق در مورد ایران یک روز به دولت ایران هویج هدیه می کنند وبا تشویق و تأیید ضمنی آن ، چماق بر سر مخالفان و دشمنان دیرینه جمهوری اسلامی یعنی مجاهدین می کوبند ، نیز باید پاسخگوی جنایتِ اشرف باشند .
راهکاری جلوگیری از اردوکشی نظامی و آدم کشی مجدد در اردوگاه اشرف
وزیر اطلاعات دولت اعتدال و عقلانیت ، با نظری که نه سودای اعتدال در آن می رود ونه صدای عقلانیت از آن شنیده می شود ، با اندکی تدبیر اما طبعأ تهی از امید به عنوان مسئول نهاد امنیتی دولت موسوم به تدبیر وامید ، شاید بدان امید که مرهمی کوچک بر زخم پاشیهای سپاه پاسداران باشد ، لب به سخن می گشاید ، آقای علوی می گوید :
“حاکمیت عراق ناگزیر شده است تا با تروریستهای ساکن در پادگان اشرف مقابله کند . “
صرف نظر از اینکه گزینش کلمه پادگان در توصیف اردوگاه یا کمپ اشرف چندان معقول بنظر نمی رسد ، چون پادگان فضائی است که عدهای مسلح در آن استقرار دارند و در نتیجه شاید امکان نوعی برخورد مسلحانه از خارج به سوی آن را ناخواسته توجیه گیر باشد ، وزیر اطلاعات باید به این سوال پاسخ دهد که چگونه احساس حاکمیت عراق را در ناگزیری در حمله خشونت بار و جنایت گونه به اشرف درک نموده است که این گونه با دولت مالکی ابراز هم آوائی و شاید همدردی می کند ؟
وانگهی ، وقتی دول اروپائی و آمریکا سیاستمدارانه یا صادقانه مجاهدین را از لیست تروریسم خارج کرده ، کادر رهبری آن نیز از بیش از ۱۰ سال پیش توسل به هر گونه برخورد میلیتاری را غیر قابل قبول دانسته و از سوئی مجاهدین حاضر در اردوگاه اشرف یا لیبرتی هم ، کاملاٌ بیسلاح هستند ،چگونه با اتلاق واژه تروریسم ، دست به توجیه حداقل نظری کشتار تروریستی می زند ؟
اما اگر منظور آقای علوی سوابق تروریستی سازمان مجاهدین است که آنگاه بحث انتقام جویی و مقابله به مثل پیش می اید که ابدأ جای توجیه نخواهد داشت .
اما راهکارهای نسبی نجات مجاهدین :
۱ـ انتقال هر چه سریع تر آنان از کمپ اشرف به لیبرتی و آنگاه به سایر کشورها بطوریکه پیش ازاین رسمأ طرح ریزی و تأیید شده است ، البته صرفنظر ازاینکه متأسفانه لجاجت جاهلانه سران سازمان مجاهدین نیز خود مزیدی برتشدید وخامت اوضاع بوده ، وقتی مریم رجوی تشویق گونه و شعارمآبانه می گوید اگر کوهها از جای خود بجنبد اشرف هم چنان ثابت خواهد ماند !
اما باید این موضوع را نیز مد نظر داشت که در سال ۲۰۰۳ دولت آمریکا با خلع سلاح مجاهدین دراشرف ضمن پذیرش تعهد تضمین امنیت مجاهدین ۳ هزار تن از آنان را به اردوگاه آزادی ( کمپ لیبرتی ) منتقل نمود ، تا تدریجأ امکان جابجائیشان به سایر کشورها به عنوان پناهنده فراهم شود اما تا کنون عده کمی از دولتهای اروپائی پذیرای انجام این تعهد آن هم در حد نظری شدند.
۲ـ در کوتاه مدت و تا زمان انتقال کامل آنها از غراق، دولت مالکی باید مسئولیت تأمین جان انسانهای غیر مسلح را پذیرا باشد ، ظاهرأ این پنجمین بار است که اعضای سازمان این گونه در عراق بیدفاع به خاک وخون کشیده می شوند یکی از اشتباهات استراتژیک آمریکائیها سپردن مسئولیت جان انسانهای بیدفاع و غیر مسلح به دولت عراق است ، آنهم در حالیکه همگی می دانند ، دراین وجه حکومت مالکی یعنی همان امتداد حاکمیت ولی فقیه در عراق !
کمتر از ۳ ماه پیش به بهانه دیگر اردوگاه لیبرتی مورد هجوم موشکی قرار گرفت و اکنون نوبت اشرف رسید و فردا کجا و چگونه…..؟
۳َـ سازمان ملل باید پاسخگوی تعهدات خویش باشد ، بویژه درراستای تداوم تعهدات چهار طرفه با آمریکا ، سران مجاهدین و دولت عراق در سال ۲۰۱۲، درتامین امنیت اعضای سازمان مجاهدین ، اما وقتی سخنگوی سازمان ملل پس از فاجعه اشرف در چند روز اخیر اذعان می دارد که ” بازدید نمایندگان سازمان ملل جنبه انسان دوستانه دارد و این سازمان تنها در پی کمک رسانی است و تحقیق رسمی در حیطه کار این گروه نیست ” ، چه تضمینی برای عدم تکراراین گونه آدم کشیها در آینده باقی خواهد ماند ؟
۴ـ در مقابل انتقام جوئیهای جمهوری اسلامی باید ایستاد .
اینکه عدهای از سران امنیتی رژیم ایران ، تلویجأ به این توجیه می پردازند که وقتی ۱۲۰ هزار نیروی آمریکائی که در گذشته در عراق استقرار داشتند نتوانستند حداقل خودشان را به درستی تأمین امنیت کنند ، چگونه می شود از دولت عراق توقع داشت که قادر به ایجاد فضای امن برای مجاهدین باشد ، بهانهای بیش نیست .
در جایی دیگر این سناریوامنیتی شنیده می شود که سرانه مجاهدین با همکاری با اسرائیل برای مظلوم نمایی ودر نتیجه ایجاد فشاربرایران ، خود مقدمات این قتل عام را در اشرف ایجاد کردند ، که این نیز عاری از منطق است .
اما از نظرگاهی دیگر شاید بتوان گفت که بخشی ازدستگاه امنیتی با تمهید مقدمات این جنایت در اشرف بر آن بوده تا زمینه اثر تبلیغاتی منفی بر سفر روحانی به نیویورک رافراهم نماید و یا تردید قبلی رئیس جمهور را در نفس انجام این سفر مجددآ احیا نماید، بویژه بدیهی است که چون گذشته ، اما احتمالا این بار مجاهدین با تدارکات گسترده تری اقدام به برگزاری راه پیمائی اعتراضی در نیویورک در روزهای سفرروحانی نمایند .
از سوئی مستند روباه سیاه که اخیرأ از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش می شود خود می تواند به تقویت نظریه دخالت رسمی جمهوری اسلامی در کشتار مجاهدین و در راستای توجیه آن دامن زند .
فرجام کلام آن که انتقام جوئی برای نظام ولایت فقیه بواسطه بافت توتالیترآن پایان پذیر نیست ، این است که در سالگرد قتل عام زندان سیاسی در ۶۷ در اقدام مذبوحانهای چون کشتار در اشرف ، نقش بازی می کند متأسفانه این بار هم چون سال ۶۷ درست زمانی که جمهوری اسلامی با غرب در تعامل است ، شاهد چنین حوادثی هستیم بویژه آنکه سفر جفری فلتمن آمریکائی به تهران چند روز قبل از حادثه اشرف به این شبهه ناکی ما در تعامل با غرب و معامله بر سر مجاهدین دامن می زند .
وجه تسمیه هولوکاست ایرانی صرفأ در نفس قتل عام است وگرنه بدیهی است که مجاهدین یک اقلیت قومی و مذهبی در مقایسه با قربانیان هولوکاست نیستند ، اما گزینش این نام از آن روضروری است که یک وجدان جمعی ، ایجاد شود تا جلوی تکرار فجایع پیشین را بگیرد ، کینه را با کینه پاسخ گفتن ، هرگز راه علاج نیست.
بدین گونه اعتراض به اعدامها در خوش بینانهترین حالتش ساده لوحانه قلمداد می شود ، از این رو آقای منتظری به اتهام همین ساده باوری و مخالفتش با کشتار زندان سیاسی برای همیشه خانه نشین می شود .
هولوکاست ایرانی یعنی ایجاد وتعذیب یک وجدان جمعی در تقبیح جوخههای اعدام و ایستادگی در برابر تمامیت خواهی جمهوری اسلامی در راستای تادیب بسیاری از سران آن یا حداقل پذیرش عقلانیت توسط مسئولین نظام ولی فقیه ، اگرچه :
به یزدان که گر ما خرد داشتیم کجا این سرانجام بد داشتیم !