ماندلای مدارا
آنچه که از رولیهلاهلا ماندلا ، نلسون ماندلا ساخت ، نه لزوما تحمل ۲۷ سال زندان که ۱۸ سال آن با اعمال شاقه در جزیره روبن سپری شد، نه صرف مبارزات آزادیخواهانه ماندلا با کریهترین شکل تبعیض نژادی در آفریقا بود و نه به تنهائی ۶۰ سال همراهی و سپس هدایت بزرگترین حزبی که مبارزه را در آفریقای جنوبی عهده دار بود ، یعنی کنگره ملی آفریقا. البته همه اینها رولیهلاهلا را تدریجا و در کوران مبارزه پخته ترو بزرگتر می ساخت، اما آن چه باعث شکوه و عظمت ماندلا و نهایتا ماندگاری او شد، مدارا و مروت اوست. ماندلا به تعبیرلسان الغیب به دنبال تغییر دادن قضا که غیر ممکن است نبود، بلکه به تحول واقعی در فضایی که می زیست می اندیشید ، از این رو در راه فراهم کردن آسایش دست کم یک گیتی برای سرزمین درد و رنج یعنی آفریقا، با تمام توان و شاید بیش از قوای خویش کوشید ، اما روش ماندلا که بسیار سنت شکنانه وشجاعانه بود ، توام با مدارا بود :
با دوستان مروت ، با دشمنان مدارا
از این رو سرانجام در کوی نیکنامی ره یافت و امروز یکی از صدر نشینان آن است؛ روح بزرگی که تمام جهان در برابر عظمتش امروز خاضعانه سر تعظیم فرو آورده است.
می گویند نام آدمها در بسیاری موارد معرف یا سازنده شخصیت آنها نیز هست. وقتی او پا به جهان گذاشت ، پدرش که پادشاه قبیله مادیبا بود، او را رولیهلاهلا نامید. در زبا ن محلی این واژه یعنی شاخه درخت را کندن. البته معنای مصطلح این لغت بومی، دردسرساز است. گوئی زندگی پرژرفای ماندلایی که در عین حال، سرانجام به الگوی مدارا در جهان معاصر مبدل شد ، عینیت و تحققی از هردو مفهوم این واژه آفریقائی بود. چراکه ماندلا با برکندن شاخههای درخت تبعیض نژادی در سرزمین اش، آنگاه که به این مهم نائل آمد که نمی توان این گونه با توحش تبعیض دررنگ پوست، مبارزه کرد، با نظامی کردن مبارزات خویش سرانجام تیشه بر ریشه درخت آپارتاید زد و آن را از بن نابود ساخت. ماندلا در تحقق ناخودآگاه معنای رایج دیگر نامش، برای دنیای پر تبعیض سرزمینش ، اما بر علیه اهالی تبعیض دردسر نیز آفرید و سرانجام با ایستادگی بر آرمانهای دردسرسازش ، آنان را به تسلیم در برابر به رسمیت شناختن حق انسانی رنگین پوستان وا داشت .
اما نام جدید و عاریتی ماندلا نیز شاید، به نوعی در قهرمان سازی او تاثیر داشت. وقتی نه سال داشت، به واسطه تلفظ سخت نام اصلیاش یعنی رولیهلاهلا که نامیدن آن نیز هم چون معنایش با ر دردسر به همراه داشت، معلم انگلیسی پروتستانش، نام ماندلا را از آن زمان به نلسون تغییر داد. اما هوراسیو نلسون نه صرفا برای آن آموزگارکه بسیاری از مردم انگلیس یک قهرمان بود. مردشجاع و دریاسالاری که در قرن ۱۷ با رشادتها و ایستادگیهایش فرانسه و اسپانیا را شکست داد و بریتانیا را بر دریاهای جهان به تعبیری مسلط ساخت. چه بسا معلم ماندلا نیز به این امید نام آن قهرمان دریادل رابرای ماندلا برگزید که روزی شاهد به شکوفه نشستن او به عنوان یک قهرمان ملی برای آفریقا باشد. به هرصورت ماندلا آنگونه شد که قطعا بیشتر از همه نام هایش، نیک نامی و شایستگی را از خود به جا گذاشت .
در کوران مبارزه علیه آپارتاید، اما ماندلا لقب دیگری را نیزاز آن خود ساخت که که سران و بزرگان بومی آفریقا به او بخشیدند. مادیبا ، در واقع نام اصلی قبیله اجدادی خودش. اما مردم آفریقا با اعطای مجدد این نام به او می خواستند به او اعلام کنند که تمام آفریقای جنوبی در روح او خلاصه می شود و به مردی تعلق دارد که سرانجام ناجی سرزمینش گشت .
البته دیربازی است که مردم آفریقا او را با عنوان مخولو به معنی پدربزرگ می خوانند و رئیس جمهور فعلی آفریقای جنوبی نیز روز بعد از مرگش او را با عنوان پدرآفریقا و پسر ملت توصیف می نماید.
اما براستی وجه اصلی محبوبیت ماندلا چیست؟ تا بدین حد که دنیا او را می ستاید. جهانی که گاندی هم داشته است ، روح بزرگی چون او ( مهاتما به معنای روح بزرگ لقب گاندی بود ) که در زمان خود و اکنون نیز قابل ستایش است و امروز جهان ماندلا را داور دنیا لقب داده است. باید دید وجه اصلی تمایز بین گاندی و ماندلا چیست و از مهاتما ی دیروز تا مادیبای امروز بر جهان چه گذشته است؟
گاندی به خشونت اعتقاد نداشت و تزش در برخورد با خاطیان و جانیان در این عبارتش تعریف می شد که : ” به گناه بنگر تا به گناهکار ننگری “. بدیهی است که فقط در چنین فضائی می توان از گنه کار یا در بعد سیاسیاش از جنایتکار در گذشت و او را بخشید و لزوما فراموش نکرد. اما در نگاه ماندلا چیز عمیق تری هم موج می زند ، او دارای سه ویژگی منحصر به فرد است :
وقتی محکوم است و مظلوم می جنگد. وقتی حاکم است و قدرتمند می بخشد. و سرانجام آنگاه که به قدرت می رسد، تسلیم وسوسه مقام نمی شود و در بیم از رواداری احتمالی ظلم به شهروندی، مقام را فرو می گذارد .
شیرین عبادی که همچون ماندلا البته ۱۰ سال بعد یعنی در سال ۲۰۰۳ جایزه صلح نوبل را اخذ می کند، سه ویژگی اصلی ماندلا را به درستی این گونه بر می شمارد :
مردی که می دانست چه زمانی باید مبارزه کند و تا کی ، انسانی که در پایان نبردش با ظلم به انتقام متوسل نمی شود، می بخشد اما فراموش نمی کند و سرانجام ویژگی سومش این که وقتی به قدرت می رسد پس از اندکی بدان پشت می کند .
از این روست که ماندلا وقتی در سال ۹۴ به عنوان اولین رنگین پوست در آفریقای جنوبی به ریاست جمهوری می رسد، اندکی بعد قول برکناری خود را به مردمی که قلبا دوستش می داشتند می دهد و این گونه هم عمل می کند. در سال ۱۹۹۹ ماندلا خود را از مقام در سیاست باز نشسته می کند، اما در کار سیاسی بازنشسته نمی شود. به مقام پشت می کند تا شاید فردا مردمش به او پشت نکنند ، از این رو ماندلا آنگونه که می زید ، می ماند .
یکی از بزرگترین نکاتی که از زندگی این بزرگمرد مدارا در جهان می توان اموخت آن است که سیاست و عدالت در اخلاق همواره حضور داشته باشد و در عین حال تواضع در زندگی سیاسیون به فراموشی سپرده نشود .
عدهای در جامعه ما بر این باورند که شعار ماندلا صرفا مدارا بود وبخشش. اما این یک سوء استفاده از زندگی سیاسی اوست، چراکه ماندلا هم زمانی می دانست که انزجار چیست و دشمنی. اتفاقا او بیشتر سالهای عمرش را بر مبارزه حتی بر نوع مسلحانه آن بنا نهاد. ماندلا بیش از ۴۰ سال جنگید ، چون ملتش مردم ستمدیدهای بودند ، از ۱۹۵۲ تا ۱۹۹۲. حتی اندکی پیش ار آنکه کنگره ملی آفریقا در سال ۹۴ برنده انتخابات بشود و او رئیس جمهور، وی در سخنرانیهایش به مبارزه می اندیشید. او در سال ۱۹۹۰ بعد از آزادی از زندان می گوید که عوامل ایجادکننده مبارزه مسلحانه امروز نیز هم چنان باقی است، ما چارهای جز ادامه نداریم … اما بعدها در عمل این رژیم آپارتاید بود که تسلیم مقاومتهای ماندلا و کنگره ملی می شود و در نتیجه او نیز به مبارزه نظامی و جنگ پایان می دهد ، آنچه که البته به تعبیر خود وی نبردی دفاعی بود .
ماندلا پس از شکست آپارتاید دست به انتقام ازآنان نمی زند اما کمیتههای کشف حقیقت تشکیل می دهد، که در آنها اکثر کسانی که در مقابل چشمان بازماندگان قربانیان نژاد پرستی محکوم شده بوند ، توسط خانواده ستم شدگان و مردم بخشیده می شدند.اما این بخشش زمانی صورت می گرفت که مجرمین اعتراف به جنایات سابق کرده و خود را شرمنده اعلام می کردند. البته موارد محدودی هم پیش می آمد که مجرمین محکوم به گذراندن دورهای در زندان برای رسیدن به کیفر اعمال خود می شدند ، اما بهر حال ، بخشش هم گامها و راهکارهای خود را داشت .
اما درسی که جامعه ما از ماندلا می تواند بیاموزد این است که اولا : سیاستمداران و مسولین ما باید در پیشگاه مرد م به ستم هایی که بر آنان روا داشته اند اعتراف نمایند، خانواده کسانی که در دهه ۶۰ با قتل عام در زندانها عزیزان خود را ازدست داده اند باید فرصت روشن شدن حقایق را داشته باشند و اینکه چرا و چه کسانی مسئول جوخهها ی مرگ بوده اند.در جریان قتلهای زنجیرهای دهه ۷۰ باید مسئولین محاکمه شوند و چنانچه بازماندگان قربانیان بدانان مجال بخشند ، بتوانند از مصونیت معاف بمانند ، اما اولین گام محاکمه و اعتراف آنان است و آنگاه بخشش یا عقوبت احتمالی مطرح خواهد شد .
فراموش نکنیم ماندلا آفریقا را صرفأ با بخشش دشمنانش نجات نداد، بلکه ابتدا فرصت دفاع را به محکومین معترف بخشید. آنگاه مردم به این باور رسیدند که آیا باید آنان را ببخشند یا به عقوبت برسانند. این معنای عدالت است ، عفو و عدل نمی توانند در عرض هم قرار گیرند .
از این رو مردم ما این حق مسلم را دارند که مسئولین فعلی نظام را حتی برای انتخابات ۸۸ به میز محاکمه بکشند. مرتضویها باید برای کهریزکها پاسخگو باشند. امروز امثال آقای جنتی باید برای پاسخگوی تهمتهای که به رهبران جنبش سبز می زند در محکمهای صالح حاضر شود. آقای خامنهای باید جوابگوی مادر داغدیده ستار بهشتی باشد. اینها درس هایی است که ما از ماندلا می گیریم ، او به ما می آموزد که ببخش آنگاه که قدرت انتقام گیری داری، آنچه که امام علی ان را به عنوان یکی از پرلذتترین و والاترین احساسات بشری توصیف می نماید .
بنابراین مادامیکه در ستم ولایت فقیه بر پاشنه سابقش می چرخد، نمی توان و نباید از مردم و مخالفان جور که به آنان ظلم روا گشته انتظار بخشش را داشت. عفو کسانی که خود را مستوجب هیچ جزای نمی دانند و برعکس منتقدان خود را متهم می نمایند، اصولا از موضوعیت خارج است ، چه رسد که بخواهیم بدان لعاب عوامفریبانه بخشش ماندلایی ببخشیم .
فراموش نشود که ولی فقیهای که رئیس دفترش آقای گلپایگانی به خیال واهی در یک سال قبل از عروج ماندلا با روشهای پوپولیستی مدعی می شود که در سال ۹۱ او به دیدار رهبری آمده و دو زانو و با ادبانه روی زمین مقابل آقای خامنهای می نشنید و خامنهای را رهبر خود خطاب می کند ! بطوریکه باعث می شود تا مسئول دفتر ماندلا آن خبر را به شدت تکذیب نماید، آنهم ماندلایی که در سال ۲۰۰۴ سفر خود به ایران را به واسطه وجود جو شانتاژ در ایران و احتمالا به دنبال رد صلاحیتها در انتخابات هفتم مجلس ، لغو می کند و دیگر پایش را در ایران نمی گذارد. امروز نمی تواند توقع داشت که مردم محروم از آزادیاش با الگوپذیری از ماندلا به بهانه اینکه مظالم جمهوری اسلامی را فراموش خواهند کرد دست از انتقاد بشویند و سکوت پیشه کنند .
زندانیان سیاسی قهرمان ما هم باید بدانند که ماندلا با زندانبانان خود خوب رفتار کرد و سرانجام مسئولین زندانهایش را نیز عفو کرد، اما تنها آنگاه که آنان ناگزیر شدند اعتراف کنند که چه ستم هایی بر سرزمین آفریقا روا داشته اند .
فرجام کلام آنکه ماندلا معلم بزرگ مدارا برای کسانی است که می دانند چه وقت و چگونه با ستم مبارزه کنند و آنگاه که پیروز شدند ، چگونه ظالمین را ببخشند و آنان را در کنار خویش بپذیرند تا انتقام و خونخواهی جایگزین آرمان طلبی و عدالتی که خود به دنبال آن بودند نشود. و این چیزی جز حضور و حیات عدالت و اخلاق در سیاست نیست ، آنچه که ماندلا بدان عشق ورزید و به امید تحقق آن مرد تا بر جریده عالم ماندگار گردد.