طالقانی، تندیس تسامح
علی ایزدی
http://www.rahesabz.net/story/75520/#aliizadi
ناپلئون در جائی می گوید : ” در انقلابها همواره دودسته آدم وجود دارد ، آنها که انقلاب می کنند و آنها که از آن بهره می برند .”
البته این دسته بندی بناپارت که براساس تجربهای تلخ در یکی از پرشکوهترین دگرگونیهای دنیا یعنی انقلاب کبیر فرانسه ترسیم می شود را می توان به این گونه نیز بیان نمود که سه گروه در انقلابها نقش ایفا می کنند ، انقلاب کنندگان ، استفاده کنندگان از انقلاب و سؤاستفاده گران از آن ، اگر چه انقلابیون اصلی نیز در بسیاری مواقع به دشمنان آن تبدیل می شوند ، چرا که با تفکر انقلاب دائمی هر گونه ثبات بعد از انقلاب را بر نمی تابند ، معمولا آنهائی که از انقلاب بهره می برند کسانی اند که در ایجاد آن نقش نداشته اند اما بعد از پیروزی آن ، صادقانه یا سؤاستفاده گرانه خود را وارث انقلاب یا اصلاٌ انقلابی معرفی می کنند .
دسته سوم که سؤاستفاده گران از انقلاب هستند و صرفأ به قدرت و مادیت بها می دهند ، شرایط ناپایدار بعد از انقلاب را فضای مناسبی برای خویش می دانند از این رو بعد از انقلاب به سرعت رنگ عوض می کنند و بوقلمون صفت خود را انقلابی معرفی می کنند ، اینها خطرناکترین عناصر به دنبال هر انقلابی هستند که به نابودی آن و ملت انقلاب کرده ، همت می نمایند اگرچه در سخن ناپلئون آنها که از انقلاب بهره می برند دقیقأ همینها هستند ، یعنی آنان که از آن بهره منفی می برند و در واقع استفاده سؤمی کنند .
طالقانی یکی از استثنائات تاریخ ایران است ، حدود ۳۰ سال به روش مشروطه خواهان همت به تغییر شرایط در دو نظام استبدادی پیش از انقلاب می گمارد ، اما آنگاه که به این نتیجه نائل می شود که با اصلاح نمی توان آنها را معتدل نمود ، بناچار به تفکر انقلابی روی می آورد ، به بیان دیگر طالقانی زمانی که می بیند حرکات اصلاحی آن گونه که در مشروطیت رخ داد ، تَأثیری بر رژیم استبدای پهلوی ندارد ، مبارزات انقلابی خارج از عرف مشروطه را آغاز می کند ، اما تفکرش که تبلور آن در شورا دیده می شود همواره همانند مشرطه خواهان و بسیاری از رهبران انقلاب مشروطه ، مؤید یک انقلاب مشروط و معتدل که مردم سالاری در آن حرف اول را می زند ، بود.
طالقانی بویژه در قشر روحانی و نمایندگان رسمی دینی ، یکی از شاخصترین استثناءها بوده ، چرا که ضمن ایفای نقش کلیدی در انقلاب ایران ، بعد از پیروزی ، اولین فردی بود که در مقابل اعوجاج انقلاب اسلامی به سختی می ایستد ، با سؤاستفاده کنندگان از انقلاب برخورد می کند و از همان آغاز بر خلاف آیت الله خمینی نه صرفأ در حرف که عملاٌ نارضایتی خود را از به قدرت رسیدن روحانیت ، در رفتارهای اعتراض آمیزش نشان می دهد با ارزشترین نمونهاش در مجلس خبرگان است ، وقتی به ناچار عضویت درآن را می پذیرد هیچ گاه به کرسی قدرت در آن اعتنا نمی کند و بر زمین می نشیند ، همانطوریکه در آغاز هم پیشنهاد داده بود که جلسات آن باید در مسجد تشکیل شود و البته همگان با این نظر مخالفت نمودند .
معلم مدارا درآرزوی شورا
زیباترین شاخص آیت الله طالقانی ، تاکید عمیق او بر تشکیل شوراها و اهمیت دادن جدی به نقش مردم ، بویژه تودهها بود از این رو از همان بدو پیروزی انقلاب تلاشهایش معطوف به ایجاد و تقویت شورا می شود ، اما هرگز موفق نمی شود تا به این هدف بزرگ نائل شود چرا که کارشکنیهای سؤاستفاده کنندگان از انقلاب و یا حتی عدهای از انقلابیون اصلی که اکنون صرفأ به قدرت و خاموش کردن صداهای اعتراض می اندیشیدند ، اصولاٌ اجازه تمهید شرایط مورد در خواست طالقانی را نمی داد ، در جایی می گوید :
” من بعد از پیروزی انقلاب ، همیشه و در همه جا گفتهام ، برای اینکه این مردم که عقب زده شده اند این مردمی که باور نمی کنند در زندگی معمولی و زندگی عمومی خودشان صاحب نظر باشند ، برای اینکه بفهمند سرنوشتشان دست خودشان است ، اینها را باید به آنها بگوییم ، دستور بدهیم ، باور کنند که شورا تشکیل شود ، حالا غیر از قبل است ،آن وقت سرنوشت شما دست یک مأمور دولت بود ، الان سرنوشت تان دست خودتان است . “
و در جایی دیگر بازهم آخرین نالهها را در قبولاندن راه نجات مردم که جز تشکیل شورا نبود این گونه سر می دهد :
” مسلمانان هر کس صدای مرا در داخل و خارج کشور می شنود ، راه اصلاح و حرکت و تکامل انقلابی یک کشور منجر به همین ( شورا ) است . “
تأکید اصلی و اهمیت جدی طالقانی بر اصل شورا به این واسطه بود که همواره بیم آن داشت که چون سابق، سرنوشت ملت ، در دست دولت و قدرت بماند ، بویژه این بار که قدرت دینی جان گرفته بود ، بیم کسی که رهبری چون آیت الله نائینی یکی از عاملان اصلی انقلاب مشروطه ، الگوی فکریش بود ، مضاعف می شود .
اما مدارا ، فرهنگ تسامح یکی از ساختارهای اصلی تفکر طالقانی بود ، برای او فرق نمی کرد مخاطبش که باشد ، به عبارت دیگر بدان اهمیت نمی داد که چه کسی چه می گوید ، بلکه گفته و سخن فرد برایش اصل بود ، دشمن یا دوست ، مسلمان یا مارکسیست، معتدل یا افراطی مجاهدین خلق یا فدائیان اسلام از این منظر برایش تفاوتی نداشت ، مهم آن بود که طالقانی مأمنی برای همه کسانی باشد که اگر حرفی دارند بیبیم و با امید با او در میان بگذارند ، طالقانی طلایه دار تساهل و تضارب افکار بود .
طالقانی کسی نبود که هر کسی را که دچار شک و تردید حتی در اصول دین شود طرد و تکفیر نماید ، بلکه بر عکس ، شک را پدیدهای مقد س می نامید که لازمه تطور در تفکر می خواند ، اتفاقأ وقتی از دکتر شریعتی تجلیل می کند ، یکی از برترین شاخصهای آن متفکر بزرگ را ” شک کردن ودر شک نماندن ” توصیف می نماید ،آنچه که یکی از مهمترین عواملی بود که در تکامل شخصیت شریعتی نقش بازی می کند .
بدیهی است کسی که شک را حرام و یا کفر نمی داند ، می تواند به انسان اسوهای تبدیل شود که به واسطه تسامح همه اقشار مردم با او احساس آرامش نمایند ، طالقانی اینگونه بود ، شخصیت استثنائیای که نه صرفأ برای رانده شدگان از قدرت چون مجاهدین خلق که عملاٌ پدری برای همه ملت بود .
هدف او حیات بخشی به مردم و بهادادن به حضورشان در تعیین سرنوشت آنها بود از این رو طالقانی شورا را نه یک ژست انقلابی یا صرفأ یک پیشنهاد مفید برای مردم ، بلکه یک دستور العمل می خواند ، از این رو می گوید که باید به مردم دستور داد تا باور کنند که شورا تشکیل شود ، او می خواست با ایجاد باور و حتی اجبار به مردم بفهماند که تشکیل شوراها تنها راه نجات است .
این که من خود را گهی بر آب و آتش می زنم
روشنی دادن به مردم بود ، مقصودم چو شمع
طالقانی ، منتظری و خمینی
تفاوت دیدگاههای آیت الله طالقانی با آیت لله خمینی در مواردی مهم و کلیدی از همان آغاز انقلاب محسوس بود اگر چه به واسطه حفظ هماهنگی و وحدت در نیروهای سیاسی ، رسمأ ایجاد مشکل ننمود ، در عمل هم طالقانی نسبت به خمینی صریح تر و شفات تر بود ، اما مسائل مورد اختلاف بین این دو شخصیت روحانی :
۱ـ نگرش به ولایت فقیه
طالقانی چه از لحاظ نظری و چه در عمل با اصل ولایت فقیه موافق نبود ، چرا که مصدر تفکرش تجربههای آیت الله نائینی بود و نمی خواست با حذف سلطنت مطلق مردم را از چاله استبداد طاغوت به چاه استبداد دینی فرو برد ، لذا با حذف گزینه سلطنت مقید یا مشروطه در زمان شده ، به دنبال تثبیت حاکمیت ملی بود و با شورا ، مردم سالاری را دنبال می کرد .
اصل شورای مطروح طالقانی اصولاٌ و ذاتأ با ولایت فقیه در تعارفی بود ، این در حالی است که برای خمینی ولایت فقیه اولویت اصلی بود ، اما طالقانی به اصل ولایت فقیه در قانون اساسی رأی مخالف داد.
۲ـ مصدق و ملی گرایی
آیت الله طالقانی از محدود معممان و رهبران دینی بود که با تمام وجود به بزرگداشت و تجلیل دکتر مصدق می پردازد در سالگرد مصدق در احمد آباد می گوید :
” دکتر مصدق مردی بود در طبقه اشراف و دربار و یا پیرامون دربار، تغییر کرد ، تحول یافت ، مرد ملت شد ، همانطوری که قرآن در مورد موسی بیان می کرد ، دکتر مصدق مانند پزشکی ماهر انگشت روی نقطه درد گذشت و این فکر را نشان داد که این ملت است که باید سرنوشت را خود بدست گیرد . “
اما در آن سوی آیت لله خمینی و بسیاری از همراهان اصول گرایش با این طرز تفکر نسبت به مصدق مخالف بودند و سخن معروف آقای خمینی که این رهبر ملی گراها بود که به اسلام سیلی زد ، در بسیاری از جاها ، مستمسک برخورد با ملیون بعد از انقلاب گشت تا آنجا که امروز احمد آباد ، خانه و خاستگاه مصدق ، نماد ملی ایران به مکانی متروکه تبدیل شده است.
۳ـ مسئله مالکیت و اقتصاد
از نظرطالقانی ، ضرورت آن وجود داشت که به اقتصاد با روش جدید و علمی نگاه شود ، در بینش اقتصادی او ، گرایش سوسیالیستی دیده می شد و شاید بدین خاطر بود که بتوان او را یک سوسیال دمکرات مذهبی در مقایسه با سوسیال دمکرات اروپائی نام نهاد ، عبارت دیگر فلسفه فکری طالقانی در این حوزه ، از آبشخور مارکسیستهای کلاسیک اما با گرایش مشابه رزا لوکزامبورگ ارتزاق می شد ، که در آن مفهوم شورا ملموس و مهم بود ، اما در زمان آقای خمینی و شاید بدستور خود وی جمهوری اسلامی کتاب مبانی زیر بنای اقتصاد اسلامی مطهری را که خمینی آثار او را بلا استثناء مفید و سالم دانسته بود ، جمع آوری و خمیر می کنند و این یکی از سانسورهای خشن در آن زمان بود ، چرا که در کتاب مطهری رگههای سوسیالیسم اقتصادی مشهود گشته بود .
۴ـ مسئله حجاب
آیته لله طالقانی حجاب را امری اختیاری و درونی می دانست ، بنابراین عفت بانوان را در حریم حجاب معنا و محدود نمی نمود ، بنابراین نه تنها برای غیر مسلمانان که حتی برای زنان مسلمان الزامی بر حجاب اجباری نمی دید ، در حالیکه بعدها پوشش جبری و بخشنامهای کاررا به آنجا کشاند که حکومت اسلامی با شعار ” یا روسری یا تو سری ” به تخفیف زنان می پردازد ، و خمینی هم که مخالف این روشها نبود ، حق هر گونه اقدام اعتراضی در این باره از زنان گرفته می شود ، انچه که سالها به عنوان گشت ارشاد شاهد بوده ایم و امروز نیز باز به صحنه سازی و خشونت پراکنی علیه زنان می پردازد ، متاسفانه نتیجه آن، اجباری کردن حجاب و به رسمیت شناختن پوشیدگی اجباری است .
اما آیت الله منتظری ، مرد بزرگی که خود بانی اصل ولایت فقیه بود و نهایتا اولین و بزرگترین فقیه انقلابی قربانی نوع مطلقه آن گشت ، این تفاوت اساسی را با طالقانی داشت که بعد از آزمودن این اصل و حذف شدن از بارگاه عزیزان حکومت اسلامی ، صرفا به این نتیجه تلخ می رسد که با ارائه تئوری ولایت فقیه ، چه برسرخود و ملت ایران آورده است ! اما طالقانی از همان آغاز این خطر را حس می کند و از این رو صرفا به دمکراسی با اصل و زیربناقراردادن مردم می اندیشد و بس .
راز ماندگاری طالقانی
او معلم مدارا بود و به آزادی انسان بیش و پیش از هرچیز بها می داد ، انتقاد شنوی و نقد پذیری او را درمیان همه جناحهای روشنفکری چپ و راست ، دین دار و بیدین ، عزت می بخشید ، مفسر قرآن بود اما به نفع توده و در راستای حقوق مردم ، به اقتصاد چون اصل می نگریست ، در نتیجه عدالت اجتماعی و سوسیالیزم برایش امری حیاتی می نمود ، در اعتراض به همان محدودیتهای اولیه حکومت اسلامی ، فریاد سر می دهد که :
” اسلامی که ما می شناسیم و اسلامی که از متن قران سرچشمه گرفته و سنت پیامبر ، هیچ گونه آزادیای را محدود نمی کند ، هر جمعیتی که بخواهد آزادی مردم را در انتقاد و بحث محدود کند ، اسلام را نشناخته . “
در جائی دیگر معترضانه سر می دهد که :
” من نمی دانم چه عاملی باعث شد که تا به حال مسئله شورا به تاخیر افتاده ، البته شاید بعضی از علتهایش را می دانم ولی جای گفتنش نیست ، مگر یک وقتی که وقتش برسد ! “
متاسفانه اجل این فرصت افشاگری را به طالقانی نمی بخشد و او در آزوی شورا سفرمی کند .
ظریفی می گفت : خداوند معجزه کرد انسان را آفرید ، ما معجزه کنیم ، انسان باشیم ! “
طالقانی انسانی نسبتا کاملی بود که هوس ساختن تصویری مافوق انسان از خویش ، در سر نداشت ، از این رو هماره به قدرت پشت می کرد ، در اختیار مردم از هر قشری بود ، او هرگز خود را نماینده خدا در روی زمین و برای ولایت بر مردم نمی دانست ، واسطه رسمی درک دین بین خدا و خلق نبود ، برای طالقانی راه خدا و راه مردم در تقابل و عرض هم نبوده ، از این رو مهمترین هسته فکریاش بها دادن به توده مردم بود .
در روز مرگ آن چریک پیر ، هر نحله و گروهی گریست ، اگرچه یکی از با شکوهترین و پرازدحامترین تشییع در تاریخ ، متعلق به مراسم خاکسپاری آیت الله خمینی بود ، اما با این تفاوت بزرگ و ظریف که در عزای خمینی ، همه گروهها ی انقلابی و سیاسی یا مردم ، آنچنان که در مراسم تشییع کاملا خودجوش طالقانی ، سوختند و اشک ریختند ، مشارکت قلبی نداشتند ، شاید باز یک عامل آن جاذبه شخصیتی نامحدود طالقانی و دافعه بیشتر خمینی در صحنه سیاسی ایران بود .
قصه پر غصه و ناتمام زندگی طالقانی ، چون مصدق بزرگ در تارک تاریخ ایران زمین ثبت و باقی خواهد ماند .
ای وای من که قصه دل ناتمام ماند …