صداقت سیاسی و سازگاری ستیزی بازرگان
تاریخ انتشار: ۰۱ بهمن ۱۳۹۲, ساعت ۱۲:۰۰ قبل از ظهر
http://www.rahesabz.net/story/79718/
منش سیاسی مهدی بازرگان
یکی از مهمترین عوامل در روش سیاسی و مبارزه مدنی مهندس بازرگان اولا صداقت وی بوده است به بیان دیگر او از سیاست بازی بری بود و به همین لحاظ در کلامش صراحت خاصی وجود داشت.اما اصلی که باعث می شد تا بازرگان برخلاف بسیاری از سیاست پیشگان بتواند بر این روش پایدار بماند این بود که وی هرگز قدرت را هدف ندانست ، بویژه در مقطع خاص بعد از انقلاب. سیاست یا اسلام را به عنوان ابزار نیل به قدرت در استخدام خویش نگرفت ، که اگر چنین بود امروز انگیزهای وجود نمی داشت تا به بزرگداشت نام او بپردازیم .
اما عامل دوم که در ساختن بازرگان نقش اساسی داشت ، صراحت کلام او بود.، اگرچه در بسیاری مواقع وی با ایماء و اشارات داستانی و مجازی به بیان نظرات خود می پرداخت و از قصص و مثل امداد می گرفت تا اثر و نفوذ نظرش افزون گردد ، اما وقتی مسئله سیاست و یا موضعگیری در قبال یک پدیده اجتماعی مطرح می شد ، بازرگان بیملاحظه و محابا از اینکه کسی از سخنش خوش آید و یا برعکس بر علیهاش موضع بگیرد به تبیین عقیده خود آنگونه لازم می دانست می پرداخت .
عامل سوم برخورداری از یک اخلاق سیاسی سالم و بری از تزویر است که در شخصیت بازرگان دیده می شود ، به بیان دیگر او به ثبات اخلاق در سیاست بسیار اهمیت می داد و به همین لحاظ در برخوردهای سیاسی و مواضعی که در مسائل سیاسی داشت ، بویژه وقتی در قدرت بود هرگز به دروغ و تناقض متوسل نشد. اگر اشتباهی را مرتکب می شد ، در صورت لزوم از این که به خطای مربوطه اقرار نماید ابایی نداشت و برخلاف بسیاری از سیاستمداران و روشنفکران ما تصور نمی کرد که با اقراربه خبط و خطا کیش شخصیتاش در هم شکسته و در جامعه یا در حزب سیاسی خود فاقد جایگاه و منزلتی که می خواست داشته باشد ، می گردد .
مقابله با روایت سنتی از دین
اگر درباره این که مهندس بازرگان پدر روشنفکر دینی در ایران بوده است بین همه دین شناسان روشنگر در جامعه ما اتفاق نظر وجود نداشته باشد ، دست کم تصور می رود که همگان براین نظر متفق اند که او به شدت در مقابل روایت سنتی از دین ایستاد. در این راستا آثار مفید و ارزندهای خلق کرد و در سیر مبارزات خود نیز در عمل به اثبات آن پرداخت. این حرکت بازرگان در حقیقت او را در جرگه گروهی متمایز در نحله نو اندیشی دینی قرار می دهد. در روش سنتی تبیین دین ، که مجرا و آبشخور اصلی آن فقه می باشد ، دین سیاسی و اقتدارگرا می شود ، دین دولتی مطرح می گردد و هدف دین در این تعریف ، قدرت است نه معنویت .
از این رو مهندس بویژه در فردای انقلاب اسلامی در مقابل این تلقی از دین به جد می ایستد و البته بهایی سنگینی تا حذف شدن کامل خودش از سیاست می پردازد. اما پرداختن این قیمت برای او مهم نبود چراکه پیشاپیش آن را پیش بینی می کرد. در مقابله با نظریات فقه محور و نظام محور در حوزه دین بود که به شدت با بازرگان برخود می شود و او از صحنه قدرت سیاسی کنار می گذارند. در تئوری فقه محور قوانین کشور باید از درون فقه استخراج می گشت ، انچه که بازرگان قویا و به درستی با آن ناسازگار بود ، وی تا آن جا پیش می رود که فقه را به صراحت ” سرطان اسلام ” می نامد ! اندیشه و نظری که طبعا با مذاق جمهوری اسلامی سازگاری نداشت .
اما در نظریه محوری نظام که باز خود تلقیای سنتی از دین بویژه اسلام است و در تلقی خاصی از تشیع، اصل حفظ نظام است و سایر اصول اسلامی و حتی خود اسلام و ارزشهای دینی فرع بر آن می گردد و بدیهی است که نظام در این تعریف یعنی حفظ قدرت اسلامی که البته با حذف هر قرائت متفاوت از اسلام مخالف خواهد بود. بازرگان که این خطر را در به قدرت رسیدن دین پیش بینی کرده بود دو دهه پیش از به حکومت رسیدن اسلام فقاهتی در ایران یعنی با ظهور انقلاب اسلامی ، نظریه خود در باب جدائی مذهب از سیاست را در آثار خود صراحتا مطرح نموده بود. از این رو این آمادگی را داشت که درک بکند با به قدرت رسیدن ولایت فقیه در ایران چه خطری جامعه و ارزشهای دینی را تهدید می کند ، و اینکه روند حاکمیت فقهی دین تا آنجا پیش می رود که تلقی حاکم و غالب از اسلام رسما اعلام می نماید که برای حفظ دین و به عبارتی نظام اسلامی می توان و در صورت نیاز باید توحید و حج را تعطیل کرد ! آنچه بازرگان پیشاپیش وقوع آن را حس کرده بود.در نتیجه با شدت بیشتر در مقابل این تلقی از اسلام می ایستد اگرچه این مقاومت تاثیری شاید و باید به علل مشخصی متعدد نداشت .
نقد ایدئوژی در دیدگاه بازرگان
اگرچه بسیاری بر این باورند که در نقد نگاه ایدئوژیک دکتر سروش حرف اول را زده ، اما در واقع این مهندس بازرگان است که در عمل و نظر نخستین نقاد ایدئولوژی بود. از طرفی نقد بازرگان نسبت به سروش دارای ویژگی و امتیازات خاصی است که برعکس در نظرگاه سروش این نقش تعیین کننده دیده نمی شود .
اولا : بازرگان در کتاب بازیابی ارزشها ایدئولوژی فقاهتی ودر واقع ولایت فقیه را در جمهوری اسلامی به صراحت نقد می کند ، اما سروش کلا ایدئولوژی دینی را به نقد می کشد ، غافل از آن که موضوع مورد نقد سروش در واقع فقاهت سنتی است که لباس ایدئولوژی را به تن نموده است. به عبارت دیگر مهندس بازرگان دقیقا هدف را نشانه گیری می کند و به نقد آنچه که می خواهد به نام دین غالب شود می پردازد اما دکتر سروش به قالب می تازد! به عبارت دیگر بازرگان فقاهت ایدئولوژیک را به درستی نفی می کند اما بعدها سروش خود دین ایدئولوژیک که محصول رفتارهای ولایت فقیه و جمهموری اسلامی بود. روشنفکران متاسفانه بیشتر به استقبال نظریه سروش می روند تا تامل و تدقیق عمیق تر بر اندیشه بازرگان دراین زمینه .
ثانیا : سروش با پشت سر گذاشتن تجربه تلخ انقلاب فرهنگی و به تعطیلی کشاندن دانشگاهها به بهانه اسلامی کردن محیط آموزشی که خود یکی از دست اندرکاران اصلی آن بود که البته سالها بعد به برائت نقش خود در این زمینه می پردازد و این قبیل حرکتها که سعی در ایدئولوژیک کردن دانش و دانشگاه داشتند را تقبیج می نماید ، اما بازرگان از ابتدا هم با پدیدهای به نام انقلاب فرهنگی در دانشگاهها اصلا سر سازگاری نداشت. اگرچه نتوانست در مقابل موج سهمگین آن ایستادگی نماید.
جمهوری دمکراتیک اسلامی در دیدگاه بازرگان و مجلس سنا
مهندس بازرگان چون به دلایل ذکر شده از هما آغاز خطر حکومت دینی را پیش بینی می کرد ، در زمره کسانی بود که به جد به برقراری جمهوری دمکراتیک اسلامی بها می داد تا صرف جمهوری اسلامی ، ان چه که ظاهرا بازی واژگان به نظر می آمد اما در پس این وجه تسمیه اندیشههای خطیری وجود داشت. از این رو آقای خمینی با قاطعیت و ایستادگی از همان آغاز در مقابل این شائبه از نظر خودش می ایستد. بنابراین در مقابله با این زمزمهها برای نامیدن نظام بعد از انقلاب اسلامی مقاومت می کند و اعلام می نماید جمهوری اسلامی ، نه یک کلمه کم و نه یک حرف بیشتر !
مهندس بازرگان در کنار نهضت آزادی و بسیاری از روشنفکران دینی با پشت سر گذاشتن تجربه تاریخی مشروطیت به جایگاه واژه دمکراسی در انتخاب نام جمهوری اسلامی بسیار اهمیت می داد و اتفاقا توده مردم نیز در کنار جامعه روشنفکری شعارش آزادی ، استقلال ، جمهوری اسبلامی بود یعنی به نوعی تمایل به درج واژه دمکراتیک در تیتر جمهوری اسلامی در همگان احساس می شد. بازرگان بدان خاطر بر کلمه دمکراتیک تاکید داشت که نمی خواست باز نقش تلقی سنتی از اسلام که چیزی جز فقاهت نبود بر فرم حکومت پس از انقلاب مستولی شود و آقای خمینی اتفاقا و دقیقا در راستای تامین نظر خویش در حفظ جایگاه فقاهت تاکید موکد بر عبارت جمهوری اسلامی داشت. بدیهی است که گزینش عنوان جمهوری دمکراتیک اسلامی باعث می شد تا بعدها ولایت فقیه ان نقش پر رنگ و حیاتیای را که در نظام داشت هرگز نتواند به دست آورد چراکه در راستای تامین اهداف همین نامگذاری بود که فصول قانون اساسی نیزبعدا شکل گرفت .
بازرگان اتفاقا به همین واسطه بود که بعدها بر تشکیل مجلس موسسان تاکید می نماید. حتی در جناح روشنفکری نیز شخصیتهای محدودی بودند که به طور جدی توانستند علت تاکید برمجلس موسسان را در تدوین قانون اساسی به خوبی او درک کنند ، بنابراین مهندس بازرگان به ناچار تسلیم شرایط می شود. سرانجام با وساطت آیت الله طالقانی بطور ناخودآگاه و شاید زیرکانه از جانب برخی فشارها مجلس خبرگان بوجود می اید تا به تدوین قانون اساسی بپردازد ، خبرگانی که البته نقش ولایت فقیه برای آنان در قاموس نظامی که به نام اسلام می خواست شکل بگیرد طبعا اهمیتی خاص داشت .
ناسازگاری بازرگان با ” روحیه سازگاری ایرانی “
یکی از آثار ماندگار بازرگان تحقیق وسیعی است که تحت تاثیر دورهای که در خارج از کشور تحصیل می نمود بوجود آمد ، ابتدا به شکل مقالهای مبسوط و بعد عملا یک کتاب با عنوان ” روحیه سازگاری ایرانی ” در می آید. وی در این اثر در واقع روان شناسی جمعی ایرانیان را با تحلیل علمی و مستند به نقد می کشد و نهایتا در بارهاش ابراز نومیدی می کند . همان نظری که شریعتی البته در حوزه روان شناسی فردی بدان نائل می آید و ابراز نارضایتی خود را در باره ایرانیان در کویریات به تصویر می کشد . مهندس بازرگان براساس نظریهاش در کتاب فوق معتقد است که ایرانی عموما عادت کرده به زندگی به دید یک اقتصاد معیشتی و در نتیجه زیر سلطه بنگرد. در این وادی وقت شناسی ، سخت کوشی و صداقت در کار جایگاه چندان در ایرانیها ندارد ، او براین نظر بود که نتیجههای منفی و البته اجتناب ناپذیر این روحیات ایرانی ، تک زیستی ( در نتیجه تفرقه ) ، سازگاری ( به تعبیری سازش کاری ) و بردباری منفعلانه ( تسلیم طلبی در مقابل ستم ) است . بازرگان در این زمینه روحیه جمعی ایرانیان را به نقادی می گیرد. با ملاحظه وضعیت نابسامان اخلاقی در جامعه ایران به ویژه در سالهای اخیر که ارزشهای اخلاقی و معنوی در جامعه ما به اوج افول خود رسیده ، متاسفانه بیشتر پی به درستی نظریه تحلیلی مهندس بازرگان می بریم .
البته در این در زمینه بعدها تحقیقات جالبی ازسوی برخی از جمله مهندس علی محمد ایزدی که اتفاقا وزیر کشاروزی کابینه بازرگان بود در اثر ارزشمند ” چرا عقب مانده ایم ؟ ” دیده می شود که به نوعی در تلاقی و توافق با نظریه اولیه بازرگان در باره چرایی انحطاط تاریخی ایران می باشد ، یا ” ما چگونه ما شده ایم ؟ ” دکتر صادق زیباکلام نیزدر بخشی و به نحوی در تایید نظریه بازرگان به معضل ایران در عرصه اخلاق و توسعه نایافتگی در زمینههای تاریخی آن می پردازد .
فرجام کلام آن که درسی که از بازرگان می توان گرفت این است که در سیاست صادق بود و درجامعه ناسازگار با هر سازگاری تحمیلی به نام دین یا هر پدیدهای دیگر ، مردم سخت کوش و صادق و صریح می توانند موفق شوند و انسانهای متزلزل با نقد سابقه تاریخی سرزمین خود که نوعی برون فکنی وفرار از مسئولیت می باشد یا برعکس با فخر به تاریخ خود که برگرفته از نوعی خودشیفتگی ( نارسیسیم جمعی ) است ره به جایی به ویژه در توسعه فرهنگی یا سیاسی و اقتصادی نخواهد برد. بدیهی است که نقش حکومتها و نظامها در تخریب و فساد مردم یک جامعه را اصلا نمی توان نادیده گرفت اما مسئول واقعی بقاء ارزشی یا فنا هر جامعه در مرحله نخست رفتارهای جمعی مردم یک جامعه است .
بازرگان هم مانند هر متفکری قاعدتا در کنار نقاط بزرگ قوت خود دارای ضعف هایی بوده و هرگز خود را بری از ان نمی دانسته اما در هر حال الگویی اصیلی بود که انسان اندیشمندی چون شریعتی شاگرد نحله فکری او محسوب می شد و به همین واسطه اتفاقا ارادت خاصی به بازرگان داشت به ویژه در گزینش راهی که در زمینه آکادمیک از او دکتر شریعتی جامعه شناس با گرایش تحقیق در تاریخ ادیان می سازد مرهون رهنمود بازرگان در ان دوره است. از مهندس بازرگان در نمونه سیاسیاش مهندس عباس امیرانتظام زایش می شود که در مبارزه مدنی اعتدال گرایانه فرسایشی علیه استبداد مدل موفقی در جامعه ایران است و بالاخره رفتار معتدل و الگو گونه مهندس عبدالعلی بازرگان نیز در حوزه روشنفکری دینی و نیز اخلاق در سیاست هم چون سلف خویش قابل تحسین می باشد. از این رو به نظر می رسد جامعه امروز و به خصوص جوانانی که عادت پیدا کرده اند تا با نسل سوخته نامیدن خویش از جهاتی از بار مسئولیتی که بر دوش آنان نهاده شده است شانه خالی کنند، بیش از هروقت به نمونه هایی چون بازرگان نیازمندند. به ویژه توجه به آخرین پیام اساسی مهندس بازرگان که به واسطه شجاعت در بیان آن تیر چه شماطت هایی را که به جان نخرید و آن این نظریه بود که خدا و آخرت هدف انبیاء است،نظریهای که به سادگی و البته در پس یک تحلیل تاریخی و پژوهشی توام با تجربه عملی بعد از انقلاب باعث می شود تا بازرگان براین نظریه تاریخی خویش که دین برای معنویت آمده نه قدرت بیشترپافشاری نماید .
نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.