اسلامی کردن مدارس یا انحطاط سیستم آموزشی؟
خبری که اخیرأ از سوی آموزش و پرورش تهران در باره بدست گرفتن اختیار تربیتی دانش آموزان از سوی حوزه اعلام شد ، چیزی نیست که بتوان از آن به سادگی گذشت. در تفاهم نامه ای که ظاهرأ بین اداره کل آموزش و پرورش استان تهران با حوزه علمیه قم منعقد می گردد، از این پس چهار هزار مدرسه از مقطع ابتدائی تا دبیرستان زیر نظر و کنترل تام حوزه قرارخواهند گرفت؛ یعنی به آن وابسته خواهند شد.در مرحله مقدماتی این طرح روحانیونی بطور ثابت درمراکز آموزشی مربوطه آغاز بکار خواهند کرد. به عبارت دیگر مدیریت دانش آموزان به آنان سپرده خواهد شد. بعد تدریجأ محتوای برنامه های درسی آنگونه که حوزه علمیه لازم می داند ، تغییر خواهد کرد .
طرح اسلامی یا انحطاطی حوزه ؟
هدف حوزه و اصولا سیاست جاری این است که دانش آموزان و کلأ نسل جوان به مسلمانانی ناب تبدیل شوند. جمهوری اسلامی تجاوز به اخلاق ملی ومردم را در سال های سیطره توتالیتر خود کافی ندانسته و اکنون بر آن است تا در محیط آموزشی هم این تمامیت خواهی خود را نهادینه کند و به نام اسلامی کردن همه نسل جوان را رسمأ مطیع و فرمانبردار خود نماید. این طرح بیش از اینکه اسلامی حتی در قالب قشری فروع فقهی بر آمده از خاستگاه و برنامه ریز آن یعنی جامعه مدرسین حوزه علمیه باشد ، یک سوژه سیاسی است. تاکتیکی در جهت کنترل تام جوانان تا اگر چه به ظاهر و صرفأ ریاکارانه نسلی تربیت شود آن گونه که روحانیون می خواهند. آقای خامنه ای که در اجرای طرح مضحک اسلامی کردن علوم با موانعی جدی برخورد کرد اکنون برآن است تا از دری دیگر وارد شود، چراکه به عنوان یک نمونه درست از زمانی که موضوع اسلامی کردن علوم انسانی با حرکت غیرمستقیم و زیرکانه سانسور و حذف فلسفه غرب در متون آموزشی آغاز شد درست برعکس گرایش و عطش دانشجویان و دانش پژوهان در مراکز آموزش عالی و حتی دبیرستانی به فلسفه غیراسلامی صحیح یا نادرست افزایش یافت و جمهوری اسلامی در مقابل این واکنش نسل جوان که در واقع دهن کجی به نظام نیز بود، اکنون با استیصال بیشتر به دنبال آن است که با طرح ها برنامه هایی موذیانه به طور زیربنائی عنان اختیار نسلی را که دیگر حنای ولایت برایش رنگی ندارد ، به قول خود بدست گیرد.
اما چرا بنظرمی رسد که توافق متقابل بین آموزش و پرورش و حوزه علمیه بیشتر انحطاطی است تا اسلامی؟ ودر چنین رویکردی تنزل ارزش های اخلاقی به چه معنایی است؟
نخستین مورد تجربه بیش از سه دهه کارنامه درخشان جمهوری اسلامی است که توانسته تیشه به ریشه ارزش های اخلاقی بزند. البته از ابتدا هم با نام اسلام و ارزش های دینی ، آنچه که امروز به عنوان نتایج اسلامی کردن جامعه با دامن زدن به خفقان می بینیم ، چیزی جز ویران کردن ارزش های اخلاقی نیست. فساد در جامعه ایران به اوج خود رسیده ، رذائل بر فضائل اخلاقی پیشی گرفته ، دروغ ، تزویر ، فساد و فحشاء در ایران بیداد می کند و استضعاف اقتصادی توام با فقر فرهنگی به طور طبیعی و خودکار به نابسامانی های اخلاقی دامن زده است.نرخ پایداری و قوام در کانون خانواده و به ویژه در شکل سنتی آن زندگی زناشوئی به طرز دهشتناکی سقوط کرده و با این همه جمهوری اسلامی بران است تا جامعه ایران را بیش از پیش اسلامی و سالم نماید .
یکی از نتیجه های محتوم تعرض نظام به حریم آزادی مردم، آموزش دوروئی و ریاست و به نوبه خود بی اعتمادی مردم نسبت به یکدیگرکه ناشی از تزویر است و دروغ. حال با اسلامی کردن آموزش و پرورش نظام بران است که جو نا امن بی اعتمادی و ریا و دروغگویی را در نظام آموزشی کشور نیز نهادینه نماید. بنابراین حتی اگر باور داشته باشیم که هدف جمهوری اسلامی صرفا دینی کردن سیستم آموزشی است از همین حال نتایج آن براساس تصویر جامعه فعلی ایران قابل پیش بینی است .
آیا جمهوری اسلامی مجاز به اسلامی کردن مدارس است ؟
بر اساس نص صریح قانون اساسی همین نظام که البته سال هاست که بسیاری از اصول ابتدائی و مقدماتی آن تعطیل مانده ، نظام ولی فقیه حق اجرای چنین طرحی را ندارد به دلایل ذیل :
اولأ : این یک طرح سیاسی و ایدئوژیک است نه یک تئوری که واقعأ به دنبال اسلامی کردن مدارس باشد.اما چنانچه در حقیقت هم هدف از این طرح اجرای اسلام باشد ، باید به ادیان پرداخت نه صرفا به مبانی اسلامی. یعنی سیاست آموزشی دینی در آموزش و پرورش باید مقایسه ای و تطبیقی باشد تا نسل جوان قدرت انتخاب و گزینش را با منطقی آزاد داشته باشد. در غیر این صورت با جو اجبار و فشار صرفا زبان و حداکثر ذهن دانش آموزان اسلامی خواهد شد و نه هرگز ضمیرشان .
ثانیأ : حوزه علمیه با نگاه یک بعدی که دارد نمی تواند مرجعی ذیصلاح برای آموزش اسلام و بویژه اسلامی کردن دانش آموزان باشد، چراکه کمتر کسی در آن دیده می شود که از سعه صدر کافی برخورداربوده و حتی در همان حوزه محدود آموزش به اصطلاح اسلام هر گونه انتقاد احتمالی را در محیط آموزشی تحمل نماید ، بدیهی است که نگاه جامعه مدرسین حوزه علمیه نیز به اسلام در اکثر موارد تکیه بر فقه و فروع است و اصولأ نگرش فلسفی و عمیق جایگاه چندانی ندارد .
یک نمونه بارز چنین تفکری قشری حاکم بر حوزه برخوردی است که با متفکری چون دکتر غروی می شود. او صرفا قرائتی متنوع و مختلف نسبت به آنچه که حاکم است و مطبوع برای ولایت فقیه نسبت به یکی از اصول دینی یعنی امامت داشته، اما نتیجه این نگاه داغ ودرفش بوده است. بنابراین مسئولین و متولیان چنین نظامی مبرهن است که به دنبال چگونه اسلامی هستند و درواقع آنان نگران وضعیت آینده خودشان هستند نه احیا یا آموزش مبانی اسلامی .
ثالثأ : حتی اگر صرفأ هدف آموزش اسلام یا سایر ادیان در مدارس باشد و براساس همین هدف برنامه ها و متون درسی آنگونه که اعلام شده باید تغییر نماید. از آنجائی که بدنه اصلی دستگاه آموزش و پرورش در ایران دولتی و ملی است، بنابراین نظر مردم که فرزندان خود را به سیستم آموزش و پرورش می سپرند حرف اول را می زند نه صرفأ یک تصمیم گیری یکطرفه بین نهاد آموزش و پرورش و حوزه علمیه. به بیان دیگر اصولأ دولت از چنین حقی برخوردار نیست که صرفأ با تشخیص خود یا تحت فشار نهاد رهبری دست به چنین اقدامی بزند.به ویژه وقتی شنیده می شود که در راستای اجرای طرح اسلامی کردن مدارس از سوی حوزه علمیه عده ای روحانی در مدارس مامور می شوند که استعداد های درخشان را به تشخیص خود کشف کنند و انان را برای تربیت در حوزه بر گزینند! چه چیزی یا کسی این حق را به حوزه علمیه می دهد ؟ دانش آموزان باید آزاد باشند که از استعداد هایشان آنگونه که می خواهند بهره بگیرند یا دست کم خانواده هایشان که برای آنان سرمایه گذاری می نمایند در مورد فرزندان خود تصمیم گیری نمایند.درست است که ظاهرأ در این طرح فشار و اجباری وجود ندارد اما چه تضمینی وجود دارد که با ترسی که در بدنه سیستم آموزشی و کلأ جامعه همواره حس می شود ، وقتی دانش آموزی از سوی حوزه برگزیده می شود که به جای تحصیلات آکادمیک آزاد به حوزه گسیل شود، توان آن را داشته باشد که به مخالفت با آن برخیزد؟ به این فضا اگر مسئله فقر نسبی را نیز بیفزاییم که گریبانگیر اکثر خانوار های ایرانی که فرزندان خود را به مدارس دولتی می فرستند ، می باشد آنگاه دیده می شود که چرا والدین و دانش آموزان برگزیده شده برای اهداف حوزه در عمل ناگزیر خواهند بود که سر تسلیم و رضا فرو آورند .
از سویی آموزش و پرورش ما اکنون در برخی بخش ها از جمله به مربی بهداشتی بیشتر نیاز دارد تا کارشناس تربیتی؛ آنچه که خودشان پیش از آن در مورد کمبود آن اعلام نظر نموده اند . بنابراین چگونه می توانند بودجه محدود مدارس را به امری سلیقه ای اختصاص دهند که هدف نهائی آن در درازمدت بقای ساختار ولی فقیه خواهد بود نه تضمین سلامت جان و روان دانش آموزان.چه چیزی به متولیان اجازه می دهد که به زعم تشخیص خویش برای قاطبه مردم در نظام حساس آموزشی تصمیم گیری کنند و بیش از گذشته فضای آموزشی را آلوده به امیال ایدئوژیک محدود خود نموده بیش از پیش جو تزویر و ریا را در جامعه نهادینه کنند ؟
تشخیص استعداد های درخشان به عهده کارشناسان علمی و متخصیصن آکادمیک مدارس باید قرار بگیرد تا در یک سیر طبیعی و آزاد و در کنار برنامه هایی که والدین برای آینده فرزندان خود در نظر گرفته اند صورت بگیرد. بویژه آنکه جامعه ایران امروز به کارشناس فنی و متخصص در راستای توسعه کشور نیاز مبرم دارد نه فضای پرورش و تولید آخوند ، به خصوص اگر این مهم را نیز مد نظر داشته باشیم که که فرار مغزها در سالیان اخیر یکی از معضلات جدی جامعه علمی ایران بوده است .
نقش حیاتی دولت روحانی
به نظر می رسد در باره نهاد وزارت آموزش و پرورش حرف اول را باید رئیس قوه مجریه بزند و در این مورد خاص حداقل آقای روحانی نمی تواند مدعی شود که دستش بسته است و اختیاراتش محدود ، مردم به روحانی در مورد رفع حصر رهبران جنبش سبز که یکی از وعده های انتخاباتی روحانی بود دیگر چندان امیدوار نیستند ، در مورد آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی هم دیگر چندان خوش بین نیستند چراکه علاوه بر کوتاه آمدن نسبی روحانی و عدم تکیه کافی بر نیروی مردمی که او را با امیدهایی برگزیده اند ، همگی می دانند که قدرت و نفوذ رئیس دولت همواره محدود بوده است بویژه در مورد زندانیان سیاسی که مسئولیت اصلی به عهده قوه قضائیه و درعمل سیطره رهبری می باشد اما در باره آموزش و پرورش و نهادهایی از این دست آقای روحانی در باره برخی از تصمیم گیری ها نمی تواند ساکت بنشیند تا عملأ فرصت هایش تا سطح یک تدارکاتچی تنزل نماید.روحانی باید پشتگرم به آرای مردمی باشد که او را برگزیدند و در واقع به او پناه آوردند. ناامید کردن آنان امروز خیانتی خواهد بود نابخشودنی. مهمی که دولت روحانی باید مد نظر داشته باشد توجه به کم ترین مطالباتی است که انان را بر ان داشت تا به رقبای روحانی پشت کنند و او را به عنوان رئیس دولت برگزینند .
اگرچه اظهارنظرهایی از این دست که : ” با حضور در حماسه 9 دی مردم به دخالت بیگانگان اعتراض نمودند . ” از سوی روحانی مشخص است که برای خوشحال و خشنود کردن چه کسانی ایراد می شود ، اما رئیس جمهور باید بداند که برزبان آوردن این دست سخنان که مردم را نسبت به او مایوس می نماید ، کمکی هم به بقای نظام توتالیتر نخواهد کرد. آنچه در روز 9 دی 88 رخ داد یک حرکت نمایشی بود نه جلوه خودجوش مردمی. آن چه که آقای روحانی و همه کسانی که ادعای اصلاح طلبانه دارند خوب برآن واقفند ، بنابراین به زبان آوردن چنین سخنی اگر سیاسی و در واقع متظاهرانه و برای خوشنودی راست گرایان و ولی فقیه باشد که اصلا زیبنده شخصی چون روحانی در مقام کسی که مردم او را برای اهداف خویش بر گزیده اند نیست و اگر این نظر صرفا اعتقاد قلبی رئیس جمهور باشد که یک فاجعه است !
اما نقش روحانی در مورد دخالت حوزه علمیه در سیستم آموزشی کشور باید بدون هرگونه حرکت محافظه کارانه، مخالفت در اجرای چنین طرح های باشد چیزی که جز خواست مردمی که او را برگزیده اند نیست. در این مورد نیز آقای روحانی نمی تواند و نباید ادعا کند که توان یا اختیارش محدود است. آموزش و پرورش وزارتخانه ای حساس در حوزه عمل قوه مجریه است. جامعه مدرسین حوزه می تواند مدرسه خصوصی و البته صرفا با بودجه شخصی خود بسازد و در آموزش نهادینه کردن ولایت فیقه هرگونه که می خواهد بذل و بخشش کند اما تحت هیچ شرایطی حق ندارد که مدارس دولتی و آموزش و پرورش را که تحت بودجه دولتی و ملی اداره می شود به زیر سیطره تمنیات خود در آورد.در غرب برخی مدارس خصوصی با بودجه کلیساها اداره می شود و در آنها به آموزش اصول و مبانی مسیحیت پرداخته می شود اما در هیج جای دنیا جز در عصر قرون وسطی، امروز هیچ حکومتی حق ندارد که آموزه های دینی را آن هم درشکل محدود ایدئوژیک به طور اجباری در مدارس مسلط نماید، آنچه که جمهوری اسلامی می خواهد در راستای تحکیم آن قدم بردارد .
حضور حوزه در آموزش و پرورش و تحکیم عقب ماندگی
اگر مختصات عقب افتادگی را در سه مولفه فقر ، جهل و ظلم ترسیم کنیم ، آنگاه خواهیم دید که جامعه ایران هنوز هم از جهاتی عقب مانده محسوب می شود. درست است که این معضل ریشه در تاریخ ایران دارد اما متاسفانه با ظهور انقلاب اسلامی برغم آن که یکی از اهدافش از میان بردن این پدیده بود به این مشکل با بنای یک دیکتاتوری نوین دینی دامن زده شد. بدون آنکه بر آن باشم همه مشکلات را به گردن جمهوری اسلامی و ولایت فقیه بیاندازم ، اما واقعیت آن است که این نظام در تعمیق فساد در بین مردم بسیار موفق بوده است. دورویی و ریا اکنون به مولفه های اصلی رفتار در جامعه ما تبدیل شده اند. فقر و فحشاء به طرز زاید الوصفی فزونی یافته و فاصله طبقاتی بیداد می کند. بنابراین جمهوری اسلامی با ایجاد چنین فضایی در حقیقت استعداد تاریخی عقب ماندگی در ایران را متاسفانه شکوفا نموده است. اگر در زمان رژیم سابق یا در دوره قاجار درصد قابل توجهی از مردم ایران اخلاق ریاکارانه و متملقانه داشته اند امروز تقریبأ اکثر قاطبه مردم به این بیماری اخلاقی مبتلا شده اند، چرا که جمهوری اسلامی با برقراری یک دیکتاتوری ایدئولوژیک به مردم آموخت که در بیرون آنگونه نباشند که در محیط امن خانواده هستند. به عبارت دیگر نظام ولایت فقیه به ایرانیان این را القاء کرد که به ناچار زبانشان تبلور آنچه که در ضمیر یا ذهن شان است نباشد. جمهوری اسلامی نتوانست دل و جان مردم را دینی و ایمانی نماید اما قطعأ موفق شد که زبان آنان و رفتارهای ظاهری شان را اسلامی نماید. حال با بدست گرفتن کامل مهار نظام آموزشی بر ان است تا پروژه ریائی کردن اخلاق اسلامی را که در واقع چیزی جز ایدئولوژیک کردن سیستم آموزش در کل جامعه نیست کاملأ نهادینه و اجباری نماید .
عده ای معتقدند که با طرح اسلامی کردن مدارس که در واقع یک پروژه سیاسی است نه دینی ، اسلام ضربه می خورد و در خطر می افتد. اما بنظر می رسد زیان اصلی بر اخلاق ملی و مردم وارد می شود،زیرا جمهوری اسلامی تا کنون به حد کافی توانسته چهره دین را وارونه نماید و آن را زخمی نماید اما در مورد مردم هنوز نتوانسته آنان را کاملآ به بند کشد .
طرح اسلامی کردن مدارس نشان دهنده شکست جمهوری اسلامی در انجام سایر پروژه های به اصطلاح ایمانی کردن جامعه با تمام فشارهای وارده است و اکنون با احساس خطری که از مردم می نماید بر آن است تا برای تداوم نظام ولی فقیه ذهن و ضمیر جوانان را در سیستم آموزشی کاملأ تسخیر نماید تا با هم آوائی ذهن و زبان جامعه ، خطر اضمحلالی را که حکومت حس می کند به حداقل برساند. اما تداوم سیاست های فعلی جمهوری اسلامی به بهای فروپاشی بیشتر اخلاق در جامعه ایران و انحطاط هر چه بیشتر آن چه میراث شومی را برای ملت ما می تواند به ارمغان بیاورد ؟
از این روست که کارشناسان آموزشی و خانواده ها باید در مقابل اجرای این طرح جدید و نقشه قشری کردن هر چه بیشتر دین و نهادینه کردن آن در نظام آموزش و پرورش ایستادگی نمایند .
نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.
چو تیره شود مرد را روزگار
همه آن کند کش نیاید به کار
چه دلیلی برای تیره گی هم گویاتر از نرمش قهرمانانه ، پس از 35 سال اشداء علی الکفار و علی المومنین ، هم .
کمونیزه کردن شوروی و اسلامیزه کردن ایرانی
همان گونه که کشور شوراها مردمان را کمونیزه کرد و در نتیجه به موزه تاریخ سپرده شد اگر روند اسلامیزه کردن مردم مسلمان ایران ادامه داشته باشد دیری نخواهد پایید که اسلام ایرانی نیز به موزه تاریخ سپرده خواهد شد. فطرت انسان آن گونه است که در برابر زور مقاومت میکند بویژه در برابر تحمیل عقیده ای خاص به ضرب زور. شواهد قرآنی بسیاری بر نهی از تحمیل اسلام به زور موجود است چه برسد به تحمیل نگاه ویژه ای از اسلام آنهم به مردم مسلمان!.
پس از اسلامیزه کردن دانشگاهها که منجر به دورشدن جوانان از اسلام شد اکنون قصد حوزوی کردن مدرسه ها را دارند!! تا کودکان نیز از اسلام گریزان شوند.
حضور حوزه در مدارس اگر با اجبارو اکراه و تنگ نظری یاشد غلط است در غیر این صورت می تواند کمک کننده به سیستم تعلیم و تربیت باشد.البته اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان و بسیج هم در مدارس فعالیت مثبت دارند.
اما در باره حضور حوزه در مدارس اگر نظر قاطبه مردم را بپرسید کسی نظر موافق ندارد ، اصولا متاسفانه مردم از خود اسلام در گریزند ، آن وقت شما از عدم اجبار و اکراه برای حضور روحانیون در فضای آموزشی سخن می گویید ، وانگهی کدام گروه از مردم شهامت این را دارد که به این آموزش اجباری ایدئولوژیک برای مغزشوئی فرزندانش اعتراض نماید ؟ ضمنأ تعلیم و تربیتی نمانده است تا این بار هم نظام ولایت فقیه بتواند با دست یازیدن به نوع به اصطلاح اسلامی آن به تزکیه نسل جوان یا نوجوان بپردازد ! بهرحال ممنون از نقدتان ، موفق باشید