از زندان زرهی بختیار تا سوله سپاه مرتضو
از آنجائی که آن زندان را فرمانداری نظامی تهران اداره می کرد و سرتیپ تیمور بختیار علاوه بر عهده داری فرمانداری نظامی تهران ، فرمانده لشکر دو زرهی نیز بود، بنابراین تیمسار بختیارعملأ و رسمأ ریاست زندان را نیز برعهده داشت. ازاین رو این محل به نام زندان زرهی بختیار معروف شد .
اما بازداشتگاه کهریزک، در سال ۸۰ ناگهانی بوجود می آید. هدف اولیه این بود که در این مکان اراذل و اوباشی که در آشوبهای منطقه خاک سفید نقش داشتند پس از دستگیری طی عملیات ” جزیره ” نیروی انتظامی در آن نگهداری شوند. بنابراین بازداشتگاه فوق چون متعلق به نیروی انتظامی بود علاوه برآن که تابع قوانین بین المللی نبود حتی از قواعد سازمان زندانها پیروی نمی کرد. بدنبال اعتراضات مردمی بر علیه انتخابات تقلبی ۲۲ خرداد ۸۸ ، عدهای از معترضان خودجوش خیابانی ضمن بازداشت به قربانگاه کهریزک منتقل می شوند.
این در حالی است که اصولا در آن زمان هنوز در کهریزک معتادان رو به موت کراک نگهداری می شدند ونیز عدهای اراذل و اوباش.اما مسئولیت یعنی آمریت عواملی که در جنایات کهریزک نقش داشتند به عهده دادستان تهران سعید مرتضوی بود، اگرچه هدایت بازداشتگاه از سوی نیروی انتظامی صورت می گرفت. این است که به تعبیری می توان کهریزک را محبس مرتضوی نام نهاد .
زندانیان سیاسی در دوران کودتای ۲۸ مرداد زندان لشکر دو زرهی را مخوف و دلهره آور توصیف می کردند و البته حتمأ این گونه بود اما با انجام مقایسهای بین زندان لشکر دو زرهی و بازداشتگاه نیروی انتظامی کهریزک می توان به عمق فاجعه و جنایاتی که درزندان های چمهوری اسلامی نسبت به محبسهای شاهنشاهی صورت می گیرد پرداخت :
۱- زندان لشکر دو زرهی طاغوت مخفی نبود، بلکه دارای نقش و ماهیت مشخص و در نتیجه مکانی معلوم بود. در جاده قدیم شمیران بین دروازه شمیران و قصرقجر قرار داشت؛ همه متهمان در آن نیز سیاسی بودند یا حداقل به این اتهام در آنجا نگهداری می شدند و دارای حداقل شرایط محاکمه اگرچه نمایشی ، بودند. این درحالی است که بازداشتگاه کهریزک نظام جمهوری اسلامی تا پیش ازآنکه افتضاحات آن افشاء و آشکار شود، ماهیت مکانی مشخصی به عنوان محل نگهداری متهمان سیاسی نداشت .
۲- زندانیان در زندان زرهی شاهنشاهی دارای هویت و ماهیت مشخصی بودند. یعنی از پیش معلوم بود که افراد نگهداری شده در آن زندان اولا چه کسانی از نظر نام و نشان هستند، ثانیا از جنس فعالین سیاسی مخالف شاه هستند.به عبارت دیگر زندان زرهی برای سیاسیها تاسیس شده بود و سیاسیون مخالف را در خود جا می داد. اما کهریزک عصر خامنهای برای اوباش و اهل کراک ساخته شد، در حالیکه افراد بیگناهی که در یک عمل سیاسی یا اجتماعی ساده یعنی اعتراض مدنی به تقلب انتخاباتی مشارکت داشتند به آنجا تبعید شدند ، بدون انکه نام و نشان آنان مشخص شود و خانوادههایشان بدانند اصولا فرزندانشان در کجا و تحت چه شرایطی بسر می برند .
۳- از آنجائی که زندان زرهی صرفا به منظور مجال محاکمه افسران تودهای و عدهای از سیاسیون مخالف تاسیس شده بود، به همین روال هم به کار و نقشش ادامه داد.در آنجا اراذل یا سارقین و یا معتادان در کنار زندانیان سیاسی هم زیستی نمی کردند تا علاوه بر بیحرمتی به فعالان سیاسی، در واقع تهدیدی نیز برای آنان محسوب شوند. اما در کهریزک معترضین خیابانی برای دفاع از حق خویش در کنار آشوبگران کوی و برزن و معتادان خطرناک نگهداری می شدند. به عبارت دیگر بدیهیترین شکنجه برای بازداشت شدگان در کهریزک ، حرمت شکنی آنان بود و احساس ناامنیای که در کنار عدهای معتاد رو به موت یا آلوده و اوباش باید دم خور شوند و دم نزنند .
۴- زندان زرهی بختیار ۹ سلول انفرادی داشت و ۲ تا سالن که در هر کدام ۱۳ تا ۱۴ نفر نگهداری می شدند. ظاهرأ حداکثر ظرفیت زندان ۴۰ نفر بوده و درعمل هم رعایت می شده یک یا دو دستشوئی در دسترس بوده و هواخوریهای زندانیان نیز در پشت بام صورت می گرفته یعنی در بازترین فضای ممکن. اما در زندان تحت امر مرتضوی و نیروی انتظامی نظام اسلامی، در ابتدا ۴ قفس اراذل و اوباش وجود داشته و بعد در یک سوله ۲۰۰ متری آنهم بدون هواکش ۱۰۰ نفر در هم می لولیدند.محل هواخوری زندانیان نه از نوع پشت بام زندان زرهی بود و نه حتی یک زیرزمین، بلکه عدهای از بازداشت شدگان رو به مرگ که از شدت عفونت و التهاب و رطوبت فضای بسته نمی توانستند ، تنفس کنند باید به در پر ازدحام سوله خود را نزدیک می کردند تا از درز آن بسا نفسی تازه کنند تا زنده بمانند. ۱۰۰ نفر دارای یک دست شوئی بودند که آن هم در نداشت .
۵- در زندان زرهی شاه، پزشک وجود داشت و معالجه و کنترل طبیعی؛ چون با تمام دشمنیهایشان با زندانیان در قبال آنان مسئولیت داشتند و باید پاسخگو می بودند. وقتی خبردار میشوند که سرهنگ محمد علی مبشری ( تودهای مخالف رژیم ) در نظر داشته که در توالت با عینکش یا لوله شکسته آفتابه رگ خود را بزند، بعدها کسی را گذاشتند تا در مدتی که به دستشوئی می رود مراقب باشند تا دست به چنین اقدامی نزند و خود کشی نکند.اما در کهریزک جمهوری اسلامی، بلائی بر زندانیان نازل می کردند که اصولا نیازی به خودکشی احتمالی نبینند. شرایطی از طرف زندانبانان برایشان فراهم کرده بودند که از هر خود کشی برای مرگ تضمینی تر بود.با کتک و شلاقهای پیاپی بر پیکر نیمه جان زندانی در حقیقت خودکشی زندانیان اما به دست زندانبانان عملی می شد و در واقع همین گونه هم – دستِ کم – آن سه انسانی که ذیلا از انان نام خواهم برد در کشتارگاه کهریزک قربانی شدند .
۶- شاه شکنجه گر بود. انقلاب شد تا مردم به آزادی و عزت دست یابند و همین گونه هم شد! از این رو از خانه سرهنگ علی زیبائی که یکی از مسئولین در زندان زرهی به ریاست بختیار و بعدها سرتیپ فرهاد دادستان بود، در روزهای اول انقلاب چند گونی ناخن پیدا کرده بودند که می گفتند متعلق به زندانیان تحت شکنجه در زندانها بوده که او مدفونش کرده بود! برای مردمی که این سبعیت رژیم شاه را باورکرده بودند، پذیرفتن این داستان در روزگاری که عکس امام خمینی را بر رخ ماه در شب تاریک پایان ظلم شاهی می شد دید، به سادگی باورکردنی بود!
بسیاری از زندانیان سیاسی دربند در آن روایت می کردند که شکنجه در آن زندان مخوف شاهنشاهی دو نوع بود، اول شلاق و خرس، وقتی می دیدند که عدهای از دختران سرسخت تودهای با شلاق نیززیربار نمی رفتند برای اعتراف یا ندامت، آنان را با یک خرس می ترساندند.البته صرفا از دور و در حیاط زندان خرس را به آنان نشان می دادند و این تهدید که اگر به حرف نیایند آن خرس کارشان را خواهد ساخت ! آنخرس بیچاره هم یک استثناء بود.حیوان متعلق به سرتیپ آریانابر بود که در دوران فرماندهیاش در تیپ مهاباد. ، ارتش به او تقدیمش کرده بود .
شکنجه در عصر رهبری آقای خامنهای و با اطلاع قاضی مرتضوی در کهریزک کاملا غیر انسانی است. چراکه شلاق سادهترین بخش قضیه محسوب می شود. حتی اگر ادعای تجاوز جنسی به پسران و دختران که رسما از سوی آقای کروبی مطرح شد، دور از واقعیت باشد، چگونه می توان زندانی بیمار و با پیکر عفونیای را که بعدها سناریوی مننژیت جانش را می گیرد به زیر بار سیل شلاق سپرد؟ با کدام معیار انسانی ( که نه دینی ) می توان انسانی خاطی حتی به فرض جنایتکاربودن را مجبور کرد که در مقابل دیدگان سایرین لخت و عریان شود ؟بدیهی است که در چنین شرایطی زندانبانان جمهوری اسلامی در کهریزک باید به زندانیان خود می گفتند که : اینجا آخر دنیاست و صدای تان به هیچ جا نمی رسد ، صد البته همین گونه هم شد .
اما در زندانهای شاهی و نوع مخوفش یعنی همان لشکر زرهی ، روش دومی هم برای شکنجه وجود داشت که گرفتن تنفر نامه یا ندامت نامه از زندانیان بود ، که البته روش موفقی محسوب می شد.اما در عصر بعد از انقلاب هم، همان روش پایدار ماند. بیخود نبود که شایع کرده بودند که اسلاعات جمهوری اسلامی برخی شکنجه گران زبده ساواک طاغوتی را نیز بکار گماشته است.در کهریزک زبان پزشکی را که تنها سلاحاش سوگند بقراط هست را نیز بریده اند دکتر رامین پوراندرجانی پزشک وظیفه جان خویش را بطرز مشکوکی از دست می دهد تا پذیرای این دروغ بزرگ نباشد که مرگ مشکوک عدهای از زندانیان بر اثر مننژیت ساختگی و دست مایه مرتضوی دادستان ( در حقیقت مرتضوی جان ستان ) و چند مسئول نیروی انتظامی بوده است. مرگ محسن روح الامینی ، محمد کامرانی و امیر جوادی فر به تحقیق بر اثر شکنجه مدام و مفرط زیر شلاق و ضرب و شتم بوده است .
وقتی افتضاح به اینجا می کشد وبویژه معلوم می شود روح الامینی فرزند کیست ، نفوذ پدری که خود خبر نداشت و تا آن زمان نه باور که حرامیانی که وی نیز یکی از مشاوران اصول گرای آنها در بخشی از امور اجرائی است چه بر سر خانواده و عزیز او نیز آورده اند ، حرکتی در خاموش کردن این جنایت آغاز می شود. آقای خامنهای در ۶ مرداد معجزه می کند و دستور می دهد که کهریزک تعطیل شود چون غیر استاندارد است ! این کرامت ولی فقیه البته از سوی مرحوم منتظری به سخره گرفته می شود وقتی که آقای منتظری اعلام می کند که تعطیلی بازداشتگاه کهریزک اغفال کردن مردم است و با این کارنمی توان ” تمام گناه را به گردن یک ساختمان انداخت “یا وقتی مهدی کروبی با صراحت و رسما اعلام می کند که ” دلیل بستن بازداشتگاه کهریزک تجاوز و آزار جنسی به دختران و پسران است . ”
اما بدنبال این افتضاحات بعدها آقای خامنهای غائله ۹ دی ماه را علم می کند و می گوید :
” مردم ما در مقابل فتنه خودشان برخاستند ، ۹ دی در سرتاسر کشور مشت محکمی به دهان فتنه گران زدند . ” البته معلوم بود که رهبری جمهوری اسلامی از کدام خلق خیالی صحبت می کند وقتی قدرت و تاب شنیدن فریاد باطل بودن ولایتش را ا ز سوی خیل عظیم مردم در خیابانها نداشت و آنان را اهل فتنه نامید .
امروز کهریزک هم بسان بسیاری از بازداشتگاههای مخوف جمهوری اسلامی بسته شده ، اما پیگرد عوامل و آمرین شکنجهها و موسسین شکنجه گاهها هم چنان بیفرجام مانده است. بدنبال جنایات در کهریزک چند عامل نیروی انتظامی معزول و مکافات شدند، اما با آمرین چون همیشه برخوردی نشد. افشاگریها تاکنون زندان توحید وزارت اطلاعات را بست، بازداشتگاه ۵۹ سپاه در اوایل دهه ۸۰ را از برد و امروز صدای شکنجه گاه کهریزک نیز خاموش شد اما در فردای نه چندان دور شاهد افشا شدن کدام زندان سیاه و مخوفی که هنوز نام آن را نیز نمی دانیم خواهیم بود ؟!
تا زمانی که امثال سعید مرتضوی با تما م سابقه شوم و مفتضح خود که از ارتکاب در حراج بیت المال گرفته تا تقویت مالی جناحهای افراطی، از قتل زهرا کاظمی تا آمریت و نظارت در کهریزک و جنایات آن ، به سزای اعمال خود در یک دادگاه صالحه نرسد و با این همه البته امروزهم سودای آن را دارد که بیابرویی خود را به اصلاح طلبان نسبت دهد و در واقع خود را از سوابق شوم خود تبرئه، چگونه می توان باور داشت که فردا سیاهچالهای دیگری که در آن امروز سیاسیون را به مسلخ می برند ، کشف نشود ؟
به نظر می رسد تنها راه رهائی حمایت از حقوق قربانیان کهریزک با محاکمه جدی آمرین جنایات آن است در غیر این صورت مقاومت به حق مردمی صرفا باعث عقوبت حرامیان که البته لازم است خواهد شد ، اما برای عدم تکرار کشتارها و کهریزکها کافی نیست .
بنابراین شایسته است که آقای روحانی در کنار منشور حقوق شهروندی نویسی ، اندکی هم به مجازات کسانی که چون سعید مرتضوی که حداقل مکافات عملشان حضور در یک دادگاه علنی نه البته چون همیشه نمایشی ، در جایگاه رئیس قوه مجریه بپردازد و در این راستا به جد پیگیر رهانی رهبران سبزدربند گردد، چراکه روشنترین طیف منشورحقوق شهروندان برخورداری از یک عدالت حداقلی است که روا نمی دارد هیچ شهروندی زیر یوغ ستم سلطه جائری بماند .